روز بيستوهشتم مهرماه در كشورمان، روز خانواده و تكريم از بازنشستگان نامگذاري شده است. قشر بازنشسته كه پاي به دوران سالمندي ميگذارد، معمولاً شوخطبع و بذلهگو هم ميشود، بنابراين بازنشستگان عزيز جامعه ما اگر به عنوان روز خانواده و تكريم از بازنشستگان برخورد كنند، نخستين نكتهاي كه از دل خواهند گذراند و يا به زبان خواهند آورد، اين است كه «بالاخره معلوم شد هر كس كه بازنشسته شده به آخر خط نرسيده است».
اساساً فرايند رسيدن به دوره بازنشستگي در ساختار زندگي اجتماعي ما مردمان ايران با همه جاي دنيا فرق دارد و آغاز آن با برگزاري يك مراسم جمعوجور و فرماليته از همان ادارهاي كه بازنشسته ميشوي، خواهد بود. اگرچه دوران بازنشستگي يك فرد در سازمانها و ادارات، پس از حدود 30 سال كار و تلاش و تجربه بايد براي آغاز يك زندگي آرام و بيدغدغه باشد، وليكن به دليل برخي نارساييهاي اقتصادي كه عمدتاً قشر بازنشسته جامعه ما دچار آن است، ميتوان گفت بازنشستگي تازه اول راه است. البته اين سخن هم به آن معني نيست كه يك فرد بازنشسته با انباني از تجربه و دانش در خدمت حرفه و مشغله هميشگي خود باشد؛ چراكه اغلب سازمانها و ادارات به دليل اعمال مديريتهاي سليقهاي و غلط به گونهاي كاركنان و پرسنل اداري خود را بخصوص در سالهاي پاياني خدمت او، پس ميزنند كه راهي براي استفاده از توان فني افراد و همچنين 30 سال سرمايهگذاريهاي دولتي و غيردولتي براي تربيت يك نيروي انساني ماهر و كاربلد باقي نميماند. چگونه است يك فرد بازنشسته با سطوح دانشي متفاوت قادر است در صورت توان جسمي و تمايل شخصي، يك شركت و يا كارگاه توليدي و تخصصي را پايهگذاري كند، اما نميتواند در ادامه راه و همان سازمان مربوط منشأ خدمت و آموزش و بازدهيهاي غني باشد.
برخي خردهفرهنگهاي غلط نيز پيشاپيش در جامعه ما انگيزه درخشش و جوشش تجربه و مهارت از بازنشستگان را ميگيرد و چنين القا ميكند كه هر كس بازنشسته شد بايد در گوشهاي از خانه بنشيند و مجري اوامر خانواده باشد. بيشك چنين قاعده ننوشته و ناملموس نيز از همان روال نامتعارف در دايره اداري آغاز ميشود بخصوص اينكه در اغلب موارد صراحتهاي قانوني در مورد مستخدمان و چارت سازماني دستخوش گروهبازيهاي مندرآوردي و بهرهگيريهاي نابجا از اختيارات حيطه اداري مديران و عوامل زيردستي ميشود، بدين گونه كه اغلب كاركنان رسمي در سالهاي پاياني خدمت خود به درستي نميدانند چكاره هستند و سالهاي پاياني خدمت خود را چگونه بايد بگذرانند. اگر مديريت مربوط كمي بيشتر متزلزل باشد، حتي شايد كمتر مستخدمي در سالهاي پاياني خدمت، صاحب اتاق و ميز مخصوص خود باشد و در چنين شرايطي، چگونه ميتوان انتظار داشت افراد بازنشسته آنچنان كه درخور شأن و فراخور مسئوليت و محاسن سپيدكردهاش است، بدرقه شده و تكريم شود؟! در اين شرايط چنين بنده خدايي را اگر گرفتار دوگانگي شخصيتي نسازند، جاي شكر و رضايتش باقيست. سرانجام اينكه وقتي گروه گروه از بازنشستگان در محيط نسبتاً كوچكي مثل شهر همدان با يك تكه مقوا براي زيرانداز خود سر از پاركها و سايهسار درختي براي گپوگفتهاي دردمندانه و گلايهآميز درميآورند و يا براي مختصر درآمدي در بنگاههاي معاملات ملكي براي اين و آن در ميگشايند و ميبندند!! به چه كسي بايد گفت و به كجا بايد عريضه نوشت كه قدر بازنشستهها را بدانيم و اگر به عاقبت كار خود و فرداي بازنشستگي خود ميانديشيد به بازنشستگان امروز كمي تكيرم و احترام و حقشناسي روا بداريد.