در زندگي به انسانهايي برميخوريم كه مظهر صفا، صميمت و ايثار هستند و اين باور را در اذهان تقويت ميكنند كه هنوز چشمههاي عاطفه نخشكيده است.
اين عزيزان عمر پر بركت خويش را بيهيچ ادعايي در راه اهداف مردمي و انساندوستانه خود صرف ميكنند. يكي از چهرههاي بزرگوار كه حركتهاي مردمي او زبانزد خاص و عام است، پزشك متبحر و انساندوست، مرحوم دکتر ايراندخت ميرهادي است.
وی روز 17 فروردین ماه 1299 در خانوادهای در تهران به دنیا آمد.
میرهادی که برای تحصیل به اروپا رفته بود پس از 8 سال زندگی به اخذ مدرک پزشکی نائل شد. در سال 1325 همراه همسرش به ایران بازگشت و دارای (شماره نظام پزشکی 9560 شد).
بیمارستان آمریکاییان در همدان (اکباتان فعلی) به سرپرستی رایس، از خانم دکتر و شوهرش که به تاریخ ایران و شهرهای قدیمی آن علاقه داشت، دعوت به کار کرد. میرهادی در بیمارستان مشغول کار شد. وی که عاشق کارش بود، خود را کاملاً وقف بیمارستان کرد. همسرش که تحتتأثیر فرهنگ ایرانی بود، قدمت همدان، بازارها، درشکهها، خانههایی قدیمی و طبیعت و صحرایش باعث شد تا با بوم نقاشی و وسایلش در باغهای عباسآباد و دیگر درهها به خلق آثار ماندگاری بپردازد. اکنون 9 اثر از تابلوهای وی در هتل بوعلی همدان موجود است. میرهادی تصمیم میگیرد تا مطب مستقلی داشته باشد.
وی توانست در میدان فعلی امام زیر یکی از قبهها در مطب خود، در اوج شناسایی و تحول زندگی با دستگاههای مدرن آن زمان مثل عکسبرداری، برقگذاری برای مداوای کچلی، کاری بسیار جالب و پررونق را آغاز کند.
میرهادی علاوه بر فرزندان خود کودکانی را نیز به فرزندی قبول کرد و هر کدام را همچون بچههایش به سر و سامان رسانید. یکی از آنها پسرک معلولی به نام (حسنک) بود. این پزشک دلسوز و مردمی تا آخرین لحظات عمر پر برکتش، هیچگاه از خدمت به مردم محروم و مداوای آنها غفلت نورزید و در این راه حتی خود را فراموش کرده، و زیبایی زندگی را در خدمت خلق خدا به خصوص مداوای محرومان در هر ساعت از شبانهروز میدید و این روش سادهزیستی و خدمت به همنوع آنچنان در اذهان مردم همدان جای گرفت که محفلی نبود که سخنی از شاهکارهای وی در آنجا نباشد، تا جایی که وی را بوعلی زمان لقب دادند.
میرهادی موسیقیدان، نویسنده، بازیگر تئاتر، نقاش و طبیب دلسوز و مهربانی بود همچنین بیتوجه به تمامی ظواهر زندگی، سادهپوش بود و به قدری در این کار مٌصر بود که گروهی او را بیخرد و نادان میخواندند.
به گفته برخی بزرگان این شهر، او نسخههای خود را روی پاکت آجیل، قوطی سیگار و پاره کاغذها مینوشت و همراهش یک کیسه مندرس پارچهای بود که وسایل شخصی خود را درون آن میگذاشت.
ميرهادي كتابهايي با عناوين گمشده، هديه، غول و عروسك، 3 دوست، قصه بهارك و ترانههاي ساده منتشر كرد.
در كنار طبابت و نويسندگي به تتاتر نيز پرداخت و در نمايشنامههاي آ باکلاه ا بی کلاه، آدم و حوا، مردي روي بالكن و مستأجر بازی کرد.
طرز لباس پوشیدنش به شکلی بود که اگر کسی او را نمیشناخت فکر میکرد که زنی بینواست در حالی که او در طول حیات خود چندین فرزند یتیم را به فرزندخواندگی قبول کرد و هر کدام را به سر و سامان رسانید و نیمی از زندگیش را فدای همین بچهها کرد.
وی پزشک دردمندان محروم، تهیدست و فقیر بود و به مداوای امراض بیپناهان خرابهنشین عشق میورزید، او ساکن قلب مردم کوچه و بازار بود.
عمر این زن فهیم، هنرمند و دلسوز در روز 13 شهریور ماه 1368به پایان رسید و بنا بر وصیت خودش در باغ بهشت همدان و کنار همان مردم به خاکش سپردند.