این روزها تلویزیون و سریالها و برنامههایش حسابی در حال عبور و مرور بر روی اعصاب مردم است. اوج این عبور مرور را در سریالهای چند شب اخیر میتوانستید ببینید که با ورود بازیگران زن به داخل کادر، یک دفعه تصویر سیاه و سفید میشد!
از آن طرف حواشی مربوط به واردات پورشه از سوی یک نهاد خاص که مربوط به فقرا و نیازمندان است، همزمان روی اعصاب مردم پیادهروی میکند.
در باب تلویزیون اما شنیده شده که برخی از هموطنان به گیرندههای خود دست زدند تا تصویر سیاه و سفید را درست کنند اما به مرور مشخص شده که ایراد نه از گیرنده و نه از فرستنده است؛ بلکه سازندگان محترم حواسشان به چهره بازیگران نبوده و لذا تلویزیون با انجام فیلترینگ سیاه و سفید بر روی تصاویر، چهرهها را قابل پخش نموده است. تقریباً شبیه کاری که در زمان پخش والیبال انجام میشود؛ البته جای شکرش باقی است که خوشبختانه حتی یک عدد ماهواره در کشور وجود ندارد و هیچ کسی با هیچگونه تصویری آشنایی ندارند و این فیلترینگ سیاه و سفید از به خطر افتادن کانون تمامی خانوادهها جلوگیری کرده است.
در کنار این همچنان تأیید و تکذیب ماجرای واردات پورشه ادامه دارد و تا نباشد چیزکی نمایندگان نگویند چیزها!
از آن طرف جا دارد یادی کنیم از موضوع سریالهای فوق که هم خیلی جدیدند و هم فوقالعاده خلاقانه میباشند. تقابل یک عدد فقیر با یک عدد پولدار و سپس متحول شدن فرد پولدار... واقعاً پیش از این هیچ کسی هیچ فیلم و سریالی با این موضوع نساخته!
حال واردات پورشه و خودروهای لوکس توسط نهادی که برای رسیدگی به امور نیازمندان تأسیس شده خودش برای خودش سریالی است و باید سراغ سکانس تأثیرگذار این فیلمهای آبکی تلویزیون برویم. همان جایی که یکی از بازیگران زیر باران رفته و پس از مقداری راز و نیاز و گریه زاری یا داد و فریاد به مراد دلش میرسد. یعنی سطحیتر از این نمیتوان به یک موضوع پرداخت!