امشب آخرین دقیقه آذرماه را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم. شب آغاز زمستان است، چراغ خانهها بیشتر از هر شب بیدارند و خانهنشینان گرد آتش گرم دوستی، خواهند نشست و خاطرات دیروز را پلک خواهندزد.
در دفتر روزنامه همدانپیام هم یلدا خودی نشان داد و لابلای حجم کارهای سنگین همه را گرد هم جمع کرد. این یلدا برای همکاران همدانپیام حال و هوای خاصی داشت چرا که برای نخستین بار کمیته انضباطی کارمند نمونه را انتخاب کرد.
در این دورهمی ضمن تقدیر از جعفر شامری، کارمند نمونه همدانپیام به تازه عروس زمستان که از همکاران بود نیز یک جلد قرآن کریم اهدا شد و همه متولدین آذرماه شمع تولدشان را خاموش کردند.
در این دورهمی که بنا به فرهنگسازی با میزی ساده چیده شده بود حافظ حرف اول را میزد و تفأل به خواجه شیرازی دل همگان را شاد کرد.
در این دورهمی همه گرد هم آمدند تا از روزهای خوب یک سال گذشته بگویند و به بهانه یلدا این طولانیترین شب سال، فارغ از پیچ و خمهای زندگی همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند.
یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، بازمی دارد. این بار یلدای 1398 حال و هوای خوب در کنار هم کار کردن همدانپیامیها را به گرد هم آورد تا در آغازین قدمهای زمستان عهد ببندیم گرم گرم ادامه دهیم .
شب یلدا و جشنهایی که در این شب برگزار میشود، یک سنت باستانی است و از زمانهای گذشته تا به امروز در میان ایرانیان مرسوم بوده است و ما با ابزار رسانه تلاش میکنیم مبلغ بهترین میراث نیاکانمان باشیم.
شب یلدا شبی است که در آن انار محبت دانه میشود و سرخی عشق و عاطفه، نثار کاسههای لبریز از شوق ما؛ شبی که طراوت هندوانههای تازه تابستان به سرمای دستان زمستان هدیه میشود و داغی نگاههای زیبای بزرگترها در چشمان کودکان اوج میگیرد و بالا میرود. در ازدحام بشقابهای کوچک بلور، شیرینی صمیمیتها و یکدلیها، تقسیم میشود و کامهای همه را شیرین میکند.
یلدای طولانی سال، بهترین مجال برای نیم نگاهی کوتاه به لحظههاست؛ لحظههایی که در سرعت عبور، خلاصه میشوند و میگذرند و این گذشتن، بهترین پیام برای زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینی در کنار هم بودن لبخندهای امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جداییهای فرداست.
از همه لحظههای قشنگ در این دورهمی که بگذریم پیام یلدایی حافظ به همدانپیامیها خالی از لطف نیست که چه دلنشین به دل نشست .
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقصکنان برخیزم
خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان دستفشان برخیزم
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم