خبر این بود دختری به نام «مهسا امینی» به دلیل مغایرت پوشش با موازین اسلامی به کلاس توجیه اخلاقی فرستاده میشود و در آنجا فوت میکند.
اتفاق عادی نبود نه مرگ ناگهانی یک دختر جوان و نه نوع انتشار خبر اما هنوز برچسب حساسیت خبری روی این اتفاق نچسبیده بود. ما هم مانند دیگر رسانهها بنا بر رسالت خبرنگاری پیگیر چرایی و چگونگی رقم خوردن این ماجرا بودیم.
هنوز 12 ساعت از وقوع حادثه نگذشته بود و ما با بازنشر یک استوری ازاین خبر مانند همه اخبار اقدام به بررسی موضوع کردیم که تماسی گرفته شد و توضیحی داده شد که پست خبری را حذف کنید و به انتشار خبر اقدام نکنید.
صلاح گرفتن سلاح قلم برای نشر این خبر نبود، شرایط موجود میگفت، زمین گذاشتن آن صلاح بود . قریب به اتفاق روزنامههای کشوری خبر را بازنشر دادند، تحلیل کردند، نوشتند و مصاحبه کردند اما ما در همدان سکوت کردیم؛ بنا به هزار و یک دلیل ناموجه این مسیر را برگزیدیم تا نگویند آب به آسیاب حساسیت های خبری ریخته ایم .
24 ساعت بیشتر نگذشته بود که واکنشها به مرگ مهسا (ژینا) امینی از سوی چهرهها و رسانهها بیشتر شد. از آواز خوانندگان آن طرف آبی تا کشف حجاب چهرههای هنری و کوتاه کردن موی سرگروهی از زنان، اعتراض دانشجویان دانشگاه تهران ، گفتوگوی تلفنی رئیس جمهوری با خانواده مهسا امینی و اظهارنظر چند امام جمعه به سرعت نور اتفاق، رنگ و روی سیاسی و عقدهگشایی گرفت، رفتاری که شایسته انعکاس آن نبود.
به قانون که نگاه کردیم هزار و یک بند و تبصره دیدیم که گریز زدن به آن هیچ سخت نبود برای آنکه خبر منطقی منتشر شود اما به آن توجهی نشد و بسیاری از موارد قابل نشر مغفول ماند .
مهاجران آن طرف آب پست میگذاشتند، رسانههای معاند شلنگ تخته میانداختند، هر شهروندی که هیجان را حاکم عقلش کرد با موج نا خواسته ای همراه شد .
جوانترها بیشتر به هیجان آمدند بزرگترهایشان که سرد و گرم چشیده بودند هم با نصیحت حریفشان نشدند، در یک چشم به هم زدند یک جمعیت حداقلی به یک حجمه اعتراضی پرهیاهو در مقابل دوربینهای معاندین تبدیل شد و چه بسا اگر روشنگری رسانه و پای حرف مردم آمدن رسانه های مردمی اصل کار میشد، شرایط به گونه ای دیگر رقم میخورد .
هیاهوی کوچه و خیابانی، دامان همدان را هم در یکی دوروز ابتدایی این اتفاق گرفت میدان آرامگاه شهر شاهد هیاهویی شد و البته جوانها بیشترین جمعیت و عاملان این هیاهو شدند.
هر صدایی شنیده میشد از هیاهوی آدمها در کوچه و خیابانها تا شلیک تیرهای هوایی که قطعاً نیروهای انتظامی هم اگر عامل آن بود برای مدیریت این هرج و مرج چند ساعتی در شهر چارهای جز این نداشتند.
اما در میان این صداها صدای رسانه خاموش بود و همچنان خاموش ماند به نظر میرسید همه اجازه حرف زدن داشتند به جز رسانهها! میگفتند به حواشی دامن نزنید ، سکوت کنید به صلاح است ، انتشار تصاویر اعتراضات و اغتشاشات ممنوع، انعکاس نظرها ممنوع، گفتند سکوت تنها سکوت و ما هم ساکت شدیم، سکوتی مملو از درد هر آنچه رسانه میتوانست بنویسد و به تصویر بکشد و مردم هیجان زده را آگاه سازد و نقش حلقه واسط بین جامعه محلی و مسئولان را ایفا کند به یادداشتهای منتشر نشده و اخبار منعکس نشده و صدای به سکوت تبدیل شده تغییر شکل داد .
آنقدر سایه این سکوت سنگین شد و انگشت اتهام مخاطبان آزارمان داد که من به عنوان یک روزنامه نگار تصمیم گرفتم در فضای مجازی که فعالیت رسانه ای داشتم و قبلاً از سمت و نقش رسانهای خود توضیحاتی داده بودم، روی همه آنها خط بکشم و بنویسم «من هیچم» و این هیچ در جایگاه رسانه ای من عجب بغضی داشت.
تصور اینکه تنها چند رسانه تحت مدیریت و نظارت دولت، تریبون برخی اتفاقات باشند آن روزها بیشتر از آنچه تصور میکردیم ما را آزار میداد و نوع انتشار اخبار آنها ذهن مخاطب را از رسانه های داخلی دور و به سمت و سوی رسانههای غیرحرفهای و غیرایرانی سوق میداد .
این پرسش که چرا رسانههای دارای مجوز که طبق اصول و قوانین حرفهای رسانه ای با تسلط کار میکند، باید سکوت کنند اما از سوی دیگر رسانه غیر حرفهای و معاند میتواند تریبون غیرمنطقی شود ،آزار دهنده تر بود .
چرا رسانههای بدون حاشیه باید سکوت کنند و خبرنگارنمای جو زده غیرموثق وارد میدان شود و هر آنچه دلش میخواهد بنویسد و نشر دهد و چون مجوزی ندارد، مورد هجمه هم قرار نمیگیرد .
وقتی چند رسانه غیرحرفهای اجازه بازنشر و نشر مطالب را پیدا میکنند و میشوند آتش بیار معرکه، آنکه حرفهاش روزنامهنگاری است و صلاح دیده شده است که حرف نزند، سکوتش میشود بغض.
حرفه رسانهای بودنش میشود دستمایهای برای تیکه پرانی های مخاطبان و میشوند سوژه برای همان دیگرانی که می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند .
امروز دهم بهمن ماه در اوج جوانی روزنامه در روز تولد همدان پیام به پشت سر که نگاه میکنیم یک نقطه از مسیر مبهم است برای هر رسانه ای هر سال چند اتفاق میتواند نشان دهنده جایگاه حرفه ای اش باشد حال در نظر بگیرید که در مواجهه با این اتفاق رسانه اختیار عمل نداشته باشد و تکلیفش با بازنشر خبر روشن نباشد و سکوت را پیش بگیرد و میدان را برای معاندین خالی کند، نتیجه قطع به یقین نتیجه مطلوبی نخواهد شد نتیجه این میشود که مردم اعتماد به ما را از دست بدهند و بروند دنبال هر آنچه رسانه ممنوع است .
هر سال تولدمان که میشد حالمان خوب بود که یک سال دیگر گذشت برمیگشتیم پشت سر را نگاه میکردیم عملکردمان را تحلیل میکردیم تا ببینیم چه گفتهایم، چه نوشتهایم فعالیت رسانهای مان چه بازخوردی داشته است؛ برای آنکه در میدان قضاوت خودمان را محک بزنیم که آیا جای درست ایستادهایم؟
که آیا کارمان را درست انجام دادهایم، بارمان را درست به منزل رساندهایم؟
امسال اما پشت سرمان پر است از ابهام، از چرایی، از جا ماندنها از نگفتنها از ننوشتنها از تصویر مردم و مخاطبانمان که پشت سر آن خبرنگارانی ایستادهاند که هیچ لام تا کامی در بحرانی ترین حوادث سیاسی روز حرف برای گفتن نداشتهاند.
یک بار دیگر جملات روزهای نخست آغاز شروع به کارم را با خود مرور میکنم تا در ایستگاه نوزدهم فعال شدن روزنامه همدانپیام دریابم من چه کارهام ؟
یادم میآید به من میگفتند خبرنگاران یک سیستم پایش زنده، دیده بانی و رصدخانه 24 ساعته جریان امور و عملیات کشور هستند که به صورت حرفهای، تخصصی و بیطرفانه، برفرایندهای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نظارت و کنترل نمایند.
کار و فکر و قلم خبرنگار میتواند باعث مرگ و نجات جامعه شود و خبرنگاران میتواند همه جا باشند و هر آنچه دیدند نقطه به نقطه برای مردم جامعه و مخاطبانشان منتشر کنند اما به اینجای توصیف وظایفم که میرسم نمیدانم چه کسی در ذهنم جملهای دیگر را فریاد میزند و میگوید: «هیس، خبرنگاران فریاد نمیزنند» و باز با قلم روی کاغذی که به مانیتور رایانهام چسباندهام پررنگتر مینویسم «من هیچم» و دنبال مطالب خنثی برای پر کردن صفحه روزنامهای که دبیری آن با من است میگردم و تلاش میکنم انتقادات به حوزه کاریم را هم بگذارم در پستوی بیتفاوتی برای روزهای دیگر ... و بگویم این نیز بگذرد!