از پاس، تیم رویایی دهه 70 فوتبال ایران که قهرمان آسیا هم شد، حالا خاطرات خوش حضور در لیگ برتر به یادگار مانده است. همین و بس!
پاس در سال 86 به همدان آمد. یک انتقال تاریخی که در همدان سرنوشت تلخی را به نظاره نشست. شبیه به یک تراژدی غمبار. حالا 10 سال از آن انتقال شگفتانگیز گذشته و تیمی که خانه امید خیلی از جوانان همدانی بود، این روزها منزوی شده است.
روزی که پاس به هگمتانه آمد، فوتبالدوستان دهه هفتادی یا در مقطع راهنمایی تحصیل میکردند یا نهایت متوسطه. استادیوم قدس آن روزها میزبان نوجوانانی بود که برایشان دیگر حضور در استادیوم پیر شهر با کیف و کوله مدرسه به یک عادت بدل شده بود؛ فوتبال آن روزها جزو جداییناپذیر زندگی مردم همدان بود؛ حالا همان نوجوانان 10 سال بزرگتر شدهاند و در هیاهوی زندگی، شاید به کمتر چیزی که فکر میکنند، تیمی باشد که روزگار نه چندان دور تمام دلخوشیشان بود.
فوتبال آن روزها نقل محافل مختلف بود، کوچه و بازار، خیابان و محله، مدرسه و دانشگاه و... حرف همه در یک نام خلاصه میشد. پاس! تیمی که تمام توجهات یک استان را به خود جلب کرده بود و از همدان، یک آبادان تمامعیار به منصه ظهور گذاشته بود.10 سال از آن روزها گذشته است، خیلی زود پرچم پاس از محلهها و مغازهها پایین آمد، خیلی زود طبل و بوق لیدرها به صندوقچه خاطرات رفت، خیلی زود هلهله و پایکوبی بچههای دهه 70 جای خود را به گوشهنشینی ناشی از ناکامی پاس داد و خیلی زود آخرین قهرمان ایران در آسیا به لیگ دو رسید!
به گزارش فارس، نه تیم خوب و محبوبم! قرار ما بر این نبود! قرار بر این نبود که خیلی زود تو را به باد فراموشی بسپارند و میان زمین و آسمان رهایت کنند. قرار بود در همدان روز به روز بهتر شوی و تیمی شگفتانگیزتر؛ نه اینکه در دسته دوم روزگار بگذرانی.
قرار نبود 10 سال که از عمرت در همدان گذشت، آسمانت تیره و تار باشد و روی دست مدیرانت، بدهیهای سرسامآوری بماند که فکر کردن به آن آزاردهنده است، حالا تو در همدان 10 ساله شدهای. 10 سال پر از اشک و لبخند و یک دهه پر از آرزوهای کوچک و بزرگ. 10 سال حضور پر فراز و نشیب در همدان و دنیایی از خاطرات تلخ و شیرین. 10 سال عجیب و غریب که حال و روزش بیربط با فیلم تاریخی گلادیاتور نیست.
در این 10 سال خیلیها در لباس خدمت، به پاس بزرگ خیانت کردند و به زعم خودشان برای این تیم چه نسخههای شفابخشی که تجویز نکردند. اما هیچوقت ندانستند که لباسی که بر تن داشتند، حتی پرو کردنش هم برازندهشان نبود. خیلیها ندانستند یا نه بهتر بگوئیم دانستهاند که آوارهای زلزلههای 10 سالهشان، شاید تا سالها از دوش پاس برداشته نشود!
در این 10 سال، آنچه که پاس را آزار میداد ناجوانمردی مردانی بود که خود را دایه مهربانتر از مادر پاس تلقی میکردند اما متهم ردیف اول ناکامی و بدبیاریهای این تیم بودند.
ناکامی و بدتر از همه، سِیر کردن در برزخ بلاتکلیفی همیشه در این 10 سال عضوی جدا ناپذیر از مجموعه پاس بوده است. امتیاز منفی پاس بوده است! و در رأس همه سکانسی تکراری و همیشگی.
واقعبین بودن اما چیزی نیست که آن را به ویژگیهای رفتاری خود نسبت دهیم. اگر همین امروز پای صحبتهای اعضای صوری هیات مدیره پاس بنشینیم نمیتوانند واقعبین باشند. این وصله انگار نمیخواهد به آقایان بچسبد که پاس را پاس نداشتید و نسبت به بی تدبیریهای خود هم واقعبین نیستید.
اگر امروز که پاسِ 10 ساله اوضاعی وخیمتر از دیروز دارد، از تک تک این نفرات که پستهای فرمالیتهای دارند سوال کنید و از وضعیت این تیم بپرسید، یا شانه خالی میکنند یا توپ را به زمین هم خواهند انداخت. در خوشبینانهترین حالت همه را دور زده و به جای راهکار برای امروز پاس، سر صحبت از موفقیتهای خیلی دور پاس که موقت هم بود و البته سندزدن این خوشبختیها به نام خود باز خواهند کرد.
به روزگار چنین پاسی فقط باید گریست. اعضای هیات مدیره که روزگاری سینه سپر میکردند و برای پاس خود را دایه مهربانتر از مادر میپنداشتند، حالا در لاک سکوت فرو رفته و پاسخگو نیستند.
البته از حق نگذریم در این یک دهه پر حاشیه و دراماتیک، بودند مردانی که در لباس خدمتِ سالم تا آنجا که در توانشان بود یار غار قهرمان آسیا بودند و همیشه دلشان میخواست که پاس تیمی باشد پاک و سرفراز.
در این 10 سال انگار عادت داشتیم که تیم محبوب خود را در وضعیت قرمز نظارهگر باشیم. این گرفتاریها همیشه امتیاز ما پاسیها بوده است. ما با این گرفتاریها تلخیها را پشت سر میگذاریم و چشم انتظار روزهای شیرین مینشینیم.
اما گاهی اوقات چشمهایمان خسته میشود چون بی تدبیریها و ندانم کاریها کمرمان را میشکند. ما سر میکنیم و دم نمیزنیم، فقط مثل روز برایمان روشن است که پاس بازیچه مردانی شده که فراموشکارند.
امروز پاس در دسته دوم به حیات خود ادامه میدهد و هوادارانش چشم به روزهای خوش دوختهاند. روزهایی که معلوم نیست چه زمانی از راه خواهد رسید، اما خواهد رسید!