امروزه جامعه ما به برهه ای از تاریخسازی خود رسیده است که بزرگان و دلسوزان واقعی مردم نسبت به فنا شدن ارزشهای فرهنگی و هویتهای بیآلایش ایرانی هشدار میدهند و دانشمندان و نخبگان هستههای آموزشی و دانشگاهی را به چاره جویی برای خلاصی از از چنین وضعیت هولناک دعوت میکنند.
یکی از نشانههای پر رنگ از انحطاط فرهنگ ایرانی، بیاعتنایی به ارزشهای تشکیل خانواده و فرار جوانها از ازدواج است. موانع بیشمار موجود بر سر راه ازدواج به هنگام جوانها و به موازات آن پرهیز زوجهای جوان از فرزندآوری و بچهداری نه تنها باعث ایجاد رفتارهای هنجارشکن و بداخلاقیهای فرهنگی در جامعه امروز میشود، بلکه آینده کشور و زندگی و امنیت و پیشرفت نسلهای آینده ایرانی را به خطر میاندازد. در همین ارتباط دادههای آماری توسط سازمانها و مراجع رسمی کشور حاکی از رشد منفی جمعیت و فراوانی رو به افزایش جمعیت پیر نسبت به جمعیت جوان در جامعه ما است که چشمانداز ترسناکی از سرنوشت کهنترین ملت و مرز و بوم کره خاکی را در نظرگاه انسانهای عاقل به نمایش میگذارد، چراکه سرمایه و پشتوانه واقعی یک کشور به نسبت وسعت و ثروت طبیعی آن، جمعیت و نیروهای کارآمد انسانی میباشد.
در این شرایط آمارها و اظهارنظرهای کارشناسی توسط منابع مسئول و همچنین خبرهای موثق از مجامع علمی، حاکی از وقوع بحران شدید جمعیتی در کشورمان است که همین امروز باید برای آن چارهجویی کرد و فردا خیلی دیر است.
این گفته عقلای هر قوم است که برای درمان یک بیمار باید در قدم اول نوع بیماری علت یابی شود و تشخیص علمی و دقیق لازم است که درد اصلی بیمار از چیست؟!
در همین حال وقتی در هر جمع و محفل عادی یا رسمی و علمی بحث بالا رفتن سن ازدواج جوانها و بیماری رشد منفی جمعیت در جامعه به میان میآید، نظرهای اجمالی این است که، مشکلات اقتصادی و به تبع آن گرانیها، بیکاری، گرانی خانه و اجاره مسکن و نبود امنیت شغلی نزد بسیاری مجامع کارگری و خلاصه اینکه گرانی پوشک بچه و جیرهبندی شیر خشک و چنین مشکلات آوار شده، سد راه ازدواج جوانها و فرزندآوری به موقع و علاقمندی به چند فرزندی نزد تشکلهای خانوادگی است!. همه چنین اظهارنظرهایی ناشی از واقعیتهای ملموس اجتماعی در جامعه ایرانی است.
هر یک از چنین مشکلات به تنهایی برای بهانهگیری جوانها و حتی خانواده آنان برای پرهیز از ازدواج و تشکیل خانواده کافی است، اما سئوال اصلی و بزرگ این است که واقعا ممکن است پدر و مادری مانع ازدواج جوانهای خود به دلیل شغل کمدرآمد یا خانه کوچک و یا حتی نداشتن خودروی شخصی و فکر گرانی اجاره مسکن و پوشک و شیر خشک بچه باشد؟!.
آیا واقعاً یک خانم یا آقای جوان فقط به علت اینکه هنوز صاحبخانه و ماشین نشده است و درآمد بالا ندارد و قادر به مسافرت حداقل فصلی نمیباشد، تن به ازدواج نمیدهد؟! و یا کارشان به طلاق میانجامد؟!
بدون شک چنانچه چنین سئوال از جوانی واقع بین و آینده نگر و متکی بنفس به میان آید، پاسخ خواهد داد، اگر قرار بر تأمین تمام امکانات رفاهی برای یک ازدواج باشد، قطعاً ممکن نیست و یا به سادگی و زمان دلخواه فراهم نخواهد بود، چون وسعت دید و مطالبه و ایدهآل هرکس متفاوت است، بهخصوص جوانها که سقف آرزوهایشان خیلی بالاست و بدتر اینکه خیلی از جوانها بهخصوص دختر خانمها توقع دارند با ازدواج به تمام ایدهآلهای خودشان برسند و خیلیها با چنین تفکری ازدواج میکنند، ولیکن وقتی با واقعیتهای زندگی مشترک و تازه بنا شده روبرو میشوند، قدرت تحلیل درست و برخورد با مشکلات را نخواهند داشت و احساس شکست به آنان دست میدهد، حتی اگر بسختی و کشان کشان زندگی را تحمل نمایند.
این همان حقیقت دنیای جوانهای امروز ما و موضوعی بنام ازدواج و تشکیل خانواده و فرزندآوری و بچه داری و تحقق رشد مثبت جمعیت کشور میباشد. طرف دیگر حقیقت جامعه ما این است که فرهنگ و ارزشهای خانوادگی دگرگون شده است و نگاههای سنتی به ازدواج تغییر یافته است و آن مصداق معروف، دختر باید با لباس سپید عروسی به خانه شوهر (بخت) برود و با کفن سفید خارج شود، مفهوم خود را از دست داده است و به تعاریف پوچ تبدیل شده است.