قطع رابطه دلار با سفره مردم، رسیدگی و حل مشکل مردم در بورس، ایجاد سالانه یک میلیون شغل، ساخت 4میلیون مسکن در 4 سال و...
این جملات تنها برخی از وعدههایی است که ابراهیم رئیسی قبل از راه یافتن به پاستور به مردم داده بود. البته اینها تنها وعدههای شخص رئیس پاستور است.
اگر نگاهی گذرا به وعدههای وزاری کابینه داشته باشیم آنها هم وعدههای زیادی برای مشکلات مجموعه خودشان داشتهاند به طور مثال؛ ایجاد شغل تنها با یک میلیون تومان، ایجاد ۱۲ میلیون شغل جدید به ازای هر یکدرصد تغییر زمین کشاورزی به صنعت یا ساخت و ساز، حل مشکلات بازنشستگان، مددجویان بهزیستی و معلمان، حل 3 روزه مشکل بازار سرمایه (قاضی زاده هاشمی)، خروج انحصار در صنعت خودرو و رسیدن به قیمت عادلانه در بازار، نصف کردن تورم، کنترل قیمت ارز، بهبود سرعت اینترنت و توسعه کسب و کارهای اینترنتی، کاهش ۵۰ درصدی هزینه درمان، تبدیل کردن ریال به قویترین پول منطقه و وعدههای دیگر که کابینه رئیسی در آغاز به کار به مردم نوید دادهاند.
واضح است که در سالهای اخیر با مشکلاتی مواجه بودهایم که امروزه شدت گرفته و تبدیل به بحران شده است. حال و روز تورم، قدرت خرید، اشتغال، بازار خودرو، مسکن، ارز، سیاست خارجی و حتی احوالات روانی مردم خوب نیست. جامعه همواره در انتظار گشایش و تغییری بزرگ است که وضعیت را سروسامان دهد، اما همچنان دومینوی بحرانها ادامه پیدا میکند.
در این میان، واکنش مسئولان به این مجموعه وسیع از نابسامانیها، وعدههای بزرگ به مردم است. وعدههایی که چنین جلوه میکند که تنها اگر اندکی صبر شود، کشور گلستان خواهد شد.
وعدههایی که چنین بازنمایی میکند که مشکل تورم، خرید مسکن، اشتغال، ازدواج جوانان، خرید خودرو و تمامی مشکلات یکباره حل خواهد شد، اما آنچه در عمل اتفاق میافتد، اجرایی نشدن اکثریت قریب به اتفاق این وعدهها و حتی تشدید مشکلات است.
در حقیقت در میانه بحرانهای فراگیر شده بر جامعه، مسألهای بزرگتر ظهور و بسط یافته که آنهم عبارت است از: امید واهی دادن به جامعه و توسل به شعار درمانی است.
مسئولان با طرح وعدهها و شعارهای بزرگ، قصد دارند امید را به جامعه تزریق کنند، اما اینک پرسش مهم این است که با بر زمین ماندن این وعدهها و شعارها که بارها در سالهای اخیر تکرار شده، چه پیامدهایی برای جامعه دارد؟
در پاسخ به این پرسش نخستین پیامدی که به اذهان متبادر میشود، ناامیدی بیشتر است زیرا جامعه برای مدت زمانی سختیهایی تحمل کرده و با امیدهایی که داشته، توانسته است سختیها و مشکلات را تحمل کند تا شاید راه برون رفتی پیدا شود و خاتمهای بر آن باشد.
در این میان پیامد دیگری که رخ نمایی میکند، کاهش سرمایه اجتماعی است. پایه و بنیان کار دولتها نشأت گرفته از سرمایه اجتماعی است.
سرمایه اجتماعی است که موجب میشود طرحها و برنامههای یک دولت چگونه اجرا شوند. اگر سرمایه اجتماعی بالا باشد، دولت میتواند برنامهها را به طور کامل اجرا کند در غیر این صورت برنامه به طور ناقص یا ناموفق و حتی در برخی موارد هرگز به مرحله اجرا نمیرسند که این امر میتواند به کاهش کارایی و کارآمدی دولت منجر شود. هر اندازه اعتماد عمومی به عملکرد نهادهای رسمی بالاتر باشد، نشانه اقتدار و مشروعیت سیاسی آن دولت است.
پیامد دیگر این موضوع آن است که همبستگی اجتماعی کاهش مییابد و از انسجام اجتماعی کاسته میشود و این موضوع سبب میشود تا افراد در کارهای روزمره نگاهی به منافع جامعه نداشته باشند و تنها منافع شخصی و فردی را در نظر بگیرند و این یعنی سرآغاز شکافهای اجتماعی که خودش پیامدی دیگر برای این موضوع است.
شکاف دولت و ملت را میتوان اصلیترین پیامد این موضوع دانست که منجر به کنشگریهایی میشود که در تضاد با برنامهها و اهداف دولت هستند.