پنجشنبه - 13 بهمن 1401 - شماره 4521 |
|
|
|
|
|
|
|
کد مطلب: 110142 |
تاریخ انتشار: 1399-04-23 - 10:09 |
تعداد بازدید: 188 |
|
|
|
|
تقاضای یک همزاد از وجدانهای بیدار
نویسنده : ابوعطا
طنز
این روزها وضع روحی ما طنزنویسها هم چندان خوب نیست چند شب پیش بعد از گذراندن یک روز کامل به صورت ماسک به دهان، خستهوکوفته آمدم و بدون شام خوردن روی تخت ولو شدم، برای اینکه به قسط و قرض و اجاره خانه فکر نکنم، پفلنگی که از تولد پارسال روی میز عسلی کنار تخت مانده بود را باد کردم و همینطوری بیخودی چند باری بالا پایین پرت کردم و خواندم: «بیپول باباش نی ناش ناش، شل پول باباش نی ناش ناش، بعد هم گذاشتم برود دنبال زندگی و سرنوشت خودش بلکه سر و همسری پیدا کند.»
جورابها را گوله کردم و با دقت به سمت کلید لامپ پرتاب کردم و از خاموش شدن لامپ در این هدفگیری دقیق کیفور شدم، قبل از خواب کرم درونیام شروع به خوتول دادن وجودم کرد و با خود گفتم بذار قبل خواب یه نگاهی به اخبار کنیم نکنه ویروس جدیدی چیزی اومده باشه که از راه موهای سر وارد بدن شود و مثلاً از فردا لازم بشود مقنعه بپوشیم و من بیخبر بمانم.
شبکه خبر را که نگاه کردم بهجای همه خبرها ذهنم بر روی آمار اموات قفل کرد، با خود گفتم: مرگ و زندگی دست خداست، خاموش کنیم، بخوابیم.
خواستم بخوابم که باز کرم درونم گفت: «حالا یه نگاهی هم به اینستاگرام کن، نکنه کسی لایک مهمی، دایرکتی چیزی گذاشته باشه، خوبیت نداره»، بر شیطان رجیم لعنت، باشه حالا بذار یه لحظه این را هم نگاه کنیم.»
خوب، چی داریم؟ ... استوری تبریک تولد آقایی و حضرت یار، ورق میزنم، گرمای هوا کار خودشونه آگاه باشید، ورق میزنم، یکی استوری کرده لعنت بر استوری عامل انحراف جوانان، خوب ولش کن، بذار بریم تو این ذرهبین پایین پیج که عین جام جهاننماست، چی داریم؟ ... تاریخچه مفصل اسپینر، شرح مشروح اثرات آرامبخش گوی یینگ و یانگ، اسکوییشی به قیمت روز، یاللعجب، اینا چیه؟ کپشن را میخوانم فروش اسلایمهای با کیفیت برای اینکه ورز بدین و بمالین تا همه دردهای خود را فراموش کنید و چاکراهاتون گشاد بشه، خوب، خیالم راحت شد من مشکل چاکرا ندارم، مِن حیثالمجموع خبری نیست که ندانم، بخوابیم.
جای خود را گرم میکنم تا بخوابم، یک لحظه هیبت برجستهای دقیقا کنار نوری که از زیر در میآید به چشمم میخورد، استغفرا...، لابد جندالو شدم، دوباره نگاه میکنم، همانجاست، پتو را بر سر میکشم و خود را به خواب میزنم که شاید برود، دو دقیقه بعد چشم راست را یواش از زیر پتو بیرون میآورم، چیز سیاه تکان میخورد و برمیگردد با چشمهای وغزده به من نگاه میکند، یا همه مقدسات، این دیگه چیه؟
مثل پارکورکارها جست برعکسی میزنم و لامپ را با جهشی خفن روشن میکنم، عرق سردی بر کمرم مینشیند، نره خری با شال و کلاه نشسته و مرا نگاه میکند و سر تکان میدهد، سریع میله چوب لباسی را بر دست میگیرم و به سمت کله سیاهی نشانه میروم اما جرأت نمیکنم بزنم. (کاش مثه فیلم خارجیا چوب بیسبال داشتم).
چند ثانیهای زبانم بند آمده اما چون از سکوت بیشتر میترسم، سر حرف را باز میکنم و میگویم: تو دیگه کی هستی عمو جان؟ سیاهی پاسخ میدهد: «حدس بزن»
میگویم: علیرضا خمسه در نقش سرکرده باند مافیایی در سریال مرد هزار چهره؟ میگوید: نچ، میگم: «کرونا هستی؟ نوبتم شده؟»، میگوید: «نچ»، میگم: والا برادر، من یه چیزی در مورد جن و اینها نوشتم نکنه آمدهای انتقام بگیری؟ پاسخ میدهد: «نچ»، میگم: نامزد اسبقم هم که نیستی، به هیکلت نمیخوره! اگه از سمت عوامل بیگانه اومدی من رو جذب کنی، بدان که ما خریدنی نیستیم، میگوید: «نچ»، عزراییل؟ «نچ»، اکبر عبدی؟ نچ، غزال تیز پای آسیا؟ نچ، روح شاه عباس؟ نچ، پس حتما میخ طویلهای! خوب لامصب دهن ما رو آسفالت کردی چی هستی و کی هستی فقط خدا میدونه، رو کن بینیم باع، تا با چوب بیسبال نزدم دو شقهات کنم.
میگوید: چوب لباسی بود خنگ خدا، اشتباه نوشتی، صدایت را هم ننداز پس کلهات، ادای لاتها رو هم درنیار، من تو رو خوب میشناسم.
میگم: آها، فهمیدم از طرف فرهنگستان زبان و ادب فارسی اومدی، والا من بیتقصیرم، این اصطلاح «و اما بعد» خودش اومد تو متن من، کرم از درخت بود...
وسط حرفم میپرد و میگوید: ابلهجان چرا چرتوپرت میگی؟ من خودتم، همزادتم.
میگم: بهحق هر چی جن و پری و زامبیه، همزاد دیگه چه کوفتیه؟
میگه: تو خسته نشدی بدبخت، چقدر میخوای خزعبل بنویسی، پول مول ردیف بهت میدن؟ هر روز قلم بلورین میگیری؟ دِ، آخه بدبخت بشین چند صباحی که از عمرت مونده یه کار مفیدی کن، برو تو ولایت خودت شلغم و گلکلم بکار، اصلاً استخدام اداره دخانیات بشو، از این کاری که میکنی خیلی بهتره.
خیالم راحت میشود و لبخندی به پهنای چی بر لبانم نقش میبندد: اوکی، پس قضیه نصیحت و این چیزاست، صبر کن برم یه کم تخمه هندونه بیارم، یه موسیقی لایت هم بذارم، بشینیم با هم شجاعت-حقیقت بازی کنیم، همزاد هم باحاله، نداشتم تا حالا...
. . . بقیه این متن را من دارم مینویسم، همزادش هستم، خیلی خوشبختم، الان لنگ ظهره و جناب بهاصطلاح طنزپرداز بیعار و بیدرد مثه خرس گریزلی خوابیده، از شما خوانندگان ستون تقاضا دارم هزار تا صلوات برای مریض منظور بفرستید.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
نشر و نقل مطالب فقط با ذکر نام روزنامه همدان پیام
بلامانع است.
|
|
روزنامه همدان پیام (
اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي،
سياسي، ورزشی )
صاحب امتياز و مدير مسئول:
نصرت ا... طاقتي احسن
-
سردبير: يدا... طاقتي
احسن
نشاني: همدان، خيابان
شريعتي، ابتداي خيابان مهديه،
ساختمان پيام
تلفن: 38264433
(081)
- فکس: 38279013
(081) - سازمان
نیازمندی: 38264400
(081) - ايميل:
info@hamedanpayam.com |
|