هيچ روح لطيفي با گل و گياه و درخت بيگانه نيست. سبزه مظهر آرامش و زندگي است، مگر اينكه روح در قالبت نباشد و يا در انديشهات هيچ ردي و نشاني از ذوق و دلخواه آدمي متبلور نگردد.
در آيات قرآن كريم و احاديث نبوي و روايات بزرگان دين فراوان آمده است كه تا قبل از خلقت بشر اين باغ و گلستان و بوستان بود كه با سرانگشت خداوندي به سرشت درآمده و بر جهان آقايي ميكرد. پس از آن بود انسان خلق شد تا اين نعمت پربركت را قدر بداند و به كفايت از آن سود برد.
در آستانه بهار طبيعت هوا دلنشين ميشود، دلها به شادي ميگروند و چشمها خط سبز باغ و دشت و دمن را تعقيب ميكنند. آمدن بهار را هميشه به دلمشغوليهاي سنتهايمان ارتباط ميدهيم.
سبزه ميآراييم تا دلنشين سنتهايمان باشد. ميدانيم تمام شكوه و جلال سنتهاي بهارانه را از سبزي و رويش طبيعت به عاريت گرفتهايم. اما هرگز ندانستهايم طبيعت را چه سزايي روا بدانيم تا هميشه يادآور و نگهبان سنتهايمان باشد.
طبيعت را به هم ميريزيم. درخت را از مادر جدا ميسازيم. اما در حسرت يك شاخه گل، گلدان مصنوعي در گوشه اتاقمان ميگذاريم. غافل از اينكه اگر گلهاي باغ بخشكد و درختي نباشد. گلهاي مصنوعي هم اشياي بيخاصيتي بيش نخواهند بود. نميدانيد چه لذت و احساس شيريني دارد وقتي به يك نهال درخت و يا بوته گل تازهاي فكر ميكنيم.
لذت بخشتر از اين هنگامي است كه اگر آپارتماننشيني به ما اجازه گل و درخت نميدهد، گوشهاي خالي در بخشي از طبيعت و فضايي رها شده در گذرگاهها را با نهال كوچكي از خود به آينده محيط زيست و لطف آدميت اميدوار سازيم. دوست داشتن، عشق ورزيدن و ميل به حيات در گروي هيچ دسته و گروهي نيست. هر قلبي كه با عشق آشنا باشد، مظاهر زيبايي را هم دوست خواهد داشت.
آن كيست كه بگويد طبيعت و هر آنچه متعلق به طبيعت است، مظهر زيبايي نيست؟! ميخواهي احساسي بودن را هميشه با خود داشته باشي، ميخواهي طبيعت را متعلق به خود بداني، ميخواهي در ضميرت فرياد كني ديگران را دوست داري، يك درخت بكار و هر هنگام بر آن درخت گذشتي پرندهها را هم به ضيافت شاديهايت دعوت كن.
يكي از اين روزهاي خوب خدا از همه روزها سبزتر است و اين روز را به نام 15 اسفند و روز درختكاري ميشناسيم. هر كجا هستي با روز درختكاري ارتباط برقرار كن. حتي يك نهال درختي و يك گوشه دلخواهي براي سپردن آن نهال كوچك به آغوش گرم طبيعت خواهي يافت. زندگي، آرامش و خوشحالي را نميتوان بدون درخت و بدون انديشيدن به رويش و طراوت دوست داشت. عمرمان ميگذرد و هر لحظهاش چه شيرين و چه تلخ خاطرهاي است. باشد تا به يادگار گذر عمر، درختي بكاريم و بگذريم.