نمایش «سِرناد» مدتی است که در مجتمع شهید آوینی روی صحنه رفته است. این نمایش کاری از گروه نمایشی چهرهنما به کارگردانی رضا روان است که نمایشنامهای از اسلاومیر مروژک نویسنده لهستانی دارد. تم اصلی این نمایشنامه همچون دیگر آثار مروژک قصهای است که در ژانر نمایش به طنز تلخ مشهور است. در این نمایش روباه، شبی به لانه پرندگان نزدیک میشود. این نزدیکی از سوی هر کدام از پرندگان واکنشی در بر دارد که در نهایت اتفاقی خونین را باعث میشود. درباره این نمایش با رضا روان کارگردان آن به گفتوگو نشستم. روان میگوید قصد داشته با اجرای این نمایش بهزعم خود تلنگری بزند به آن بخش از جامعه که هر کدام در این اثر ما به ازایی بیرونی دارند.
مروژک برای کسانی که به طنز اجتماعی یا طنز تلخ در تئاتر علاقمند هستند چهره آشنایی است. چرا اثری از مروژک را روی صحنه بردید؟
در متنهایی که مروژک نوشته لایههای سیاسی و اجتماعی مختلفی نهفته است که او آنها را به زبان هنر و با ابزار طنز به تصویر کشیده است. چند سال بود قصد داشتم این نمایش را کار کنم چون فکر میکنم در شرایط کنونی جامعه ما چنین آثاری میتواند مفید باشند. جامعه ما همچون بسیاری از جوامع چالشهایی دارد که هر چقدر جلوتر میرویم مسائل بیشتر و پیچیدهتر میشوند. اینچنین مسائلی در نهایت به فرهنگ ما ضربه میزند. فکر کردم با این نمایش نیاز است تلنگری بزنم به بخشی از مخاطبان برای هوشیاری در برابر روباههای اطراف.
از این نمایشنامه مثل دیگر آثار مروژک میتوان تفسیرهای متفاوتی کرد. تفسیر شما از سرناد چه بود که این نمایش را خلق کردید؟
ببینید مروژک نویسنده باهوشی بود و با مسائل زیرکانه برخورد میکرد. مسلم است سرناد اثری است که با زبان طنز نقدهای اجتماعی را بیان میکند ولی نویسنده آن زمان متوجه بود اگر بخواهد نقدهایش را بیپرده بیان کند به مشکل برمیخورد. بنابراین زیرکانه برای صحبت درباره بعضی مسائل چالش برانگیز از زبان عاشقی استفاده کرد و حرفش را زد. امیدوارم ما هم این موضوع را رسانده باشیم.
در اجرای این نمایشنامه به متن وفادار بودید یا در آن تغییراتی ایجاد کردید؟
متنی که من به دست آوردم مشخص نبود ترجمه چه کسی است بنابراین چون مترجمی در دسترس نبود سعی کردم اجرا طبق متن پیش برود و چیزی را دستکاری نکنیم. من البته پیش از اجرا فیلمهای خارجی ساخته شده از این متن و همچنین اجراهایی که در تهران از روی این متن انجام شده بود را دیدم. سبکی که من کار کردم جدا از بقیه اجراها نبود. دلیلش هم این است که این متن سالها میتواند اجرا شود و تغییر نکند چون در همه دورانها کارآمد است و حرف دارد.
سرناد شخصیتهای مختلفی داشت. کمی درباره این شخصیتها صحبت کنیم. ساخت شخصیت روباه و پرندگانی که مخاطب تا انتها متوجه نمیشود چه نوع پرندهای هستند، چطور انجام شد و شما با چه تفسیری از نمایشنامه، کاراکترها را شکل دادید؟
مروژک در متن اصلی شخصیتها را حیوانی نوشته اما به جز روباه از حیوان دیگری به طور صریح نام نبرده است. روباه مکار و حیلهگر است. چنین شخصیتی در طول تاریخ در همه جوامع وجود داشته و دارد. روباه میتواند احاطه کند و فریب دهد. خروس حیوان خبرداری است و علاقه به خبر داشتن و خبر رساندن دارد. مرغ حنایی نماد کارگران جامعه است. مرغ قهوهای رفتاری روانشناسانه و دقیق دارد و قصد تحلیل همه چیز را دارد. مرغهای بور هم مورد غضب قرار میگیرند و کارهای ناشایستی با آنها صورت میگیرد.
موسیقی در این نمایش نقش پررنگی دارد. کار از ابتدا با موسیقی آغاز و تا انتها به نحوهای مختلف ادامه دارد. سرناد اصولاً نمایشی است بر پایه موسیقی، چه در فرم و اجرا و چه در محتوا. این موضوع کار شما را سختتر نکرد؟
همینطور است. من ابتدا به دنبال اجرای موسیقی زنده بودم اما امکانش وجود نداشت و در نهایت تنها یک ساز زنده اجرا شد. موسیقی که ما اجرا کردیم تلفیقی از موسیقی عاشقانهای از شوبرت بود که توسط آهنگسازها، علیرضا ستاری، تغییراتی در آن داده شده بود. در حقیقت این موسیقی برداشتی از شوبرت با تنظیمی از علیرضا ستاری بود.
موسیقی سرناد در زمانهایی از نمایش حالتی سرخوشانه به خود میگرفت این کار عامدانه بود؟
دقیقاً همینطور بود. من از آهنگساز خواسته بودم برای این کار موزیکی طنز تنظیم کند. چون فرم نمایش طنزگونه بود.
برای روی صحنه بردن سرناد چه مدت تمرین داشتید و در این مسیر چه مشکلاتی وجود داشت؟
حدود 3 ماه تمرین کردیم. انتخاب بازیگران از قسمتهای مهم کار بود زیرا باید فیزیک، استایل و صدای بازیگر با شخصیت همخوانی میداشت. در بین بازیگران «بهروز ناصرشریعتی» و «نادیامیری» چند سال است کار میکنند اما «سیما لاهوتی»، «فرنوش فراهانی» و فرشید مالمیر از جوانهای تئاتر همدان هستند.
مشکلاتی بیرون از اجرا و کار با بازیگر و متن و آهنگ هم وجود داشت؟
تنها مشکل در تئاتر همدان مشکلات مالی است. اداره ارشاد سالن در اختیار ما قرار داد اما از نظر مالی هیچ ارگان یا نهادی کمک یا حمایتی نکرد. درآمد ما فقط از بلیتفروشی بود.مشکل دیگر این بود که هیأت محترم بازبینی خواستار آن بود که به دلایلی کار با ماسک اجرا شود. من هنوز هم فکر میکنم نیازی به ماسک نبود چون مخاطب به آن درجه از شعور و آگاهی رسیده است که شخصیتها را درست و صحیح درک کند و بفهمد. اما هیأت بازبینی به دلایل دیگری خواستار ماسک بود. ابتدای نمایش من برای تماشاگر توضیح میدادم که استفاده از ماسک انتخاب هیأت بازبینی نمایش بوده است نه کارگردان.