محمد معین فرزند معینالعلماء در سال 1293 در محله زرجوب شهر رشت در یک خانواده روحانی به دنیا آمد.
پدرش شیخ ابولقاسم و همچنین مادرش در 6 سالگی او فوت کردند، به همین جهت تحت تعلیم و تربیت پدر بزرگش قرار گرفت.
وی پس از پایان تحصیلات مقدماتی برای ادامه تحصیل در دارالفنون به تهران آمد و به تحصیل در دانشکده ادبیات پرداخت و دانشنامه دکترای خود را در سال 1321 دریافت کرد و رساله خود را به زبان فرانسه نوشت.
معین از چند دانشگاه خارجی درجه دکترای افتخاری داشت و عضو فرهنگستان ایران شد. ریاست کمسیون ادبیات سمینار جهانی تاریخ و فرهنگ ایران را بر عهده داشت.
وی حدود 23 جلد کتاب تألیف کرد. از فعالیتهای پر اهمیت وی همکاری با علامه دهخدا و تنظیم فیشهای چاپ نشده بعد از فوت دهخداست.
از آثار تاليفي معين ميتوان به " ستاره ناهيد" يا "داستان خرداد و امرداد"، " يوشت فريان مرزبان نامه ( به فارسي و روسي)، " يادنامه پورداوود،" برگزيده شعر فارسي (دوره طاهريان، صفاريان، سامانيان، آل بويه)" اشاره كرد.
وی همچنین طبق وصیت نیما یوشیج بررسی آثار او را برعهده گرفت. از جمله تألیفات با ارزش وی فرهنگ معین در 6 جلد است که از منابع معتبر واژگان زبان فارسی است.
معین به زبانهای فرانسه، انگلیسی، عربی و آلمانی تسلط کامل داشت و زبانهای پهلوی اوستایی و فارسی باستان و برخی لهجه های محلی را خوب میدانست.
وی به دلیل کارهای زیاد مطالعاتی و تحقیقی در سال 1345 در یکی از اتاقهای دانشکده ادبیات بیهوش شد و به حال اغما فرو رفت.
برای معالجعهاش اقدامهای زیادی شد و او را به کشورهای مختلف بردند. اما سرانجام پس از 4 سال و 5 ماه که در حالت اغما بود در 57 سالگی در 13 تیرماه 1350 از دنیا رفت و در آستانه اشرفیه گیلان دفن شد.
مرگ و تولدش اريبهشت
سراسر عمر دراز (1290-1378) و پرثمرش را در راه شناختن و شناساندن فرهنگ ايران بسر برد.
ذبيح ا... صفا، پس از زندهياد محمد معين، دومين دکتر ادبيات فارسي از دانشگاه تهران بود (1321). وي در 16 ارديبهشتماه 1290 در شهميرزاد از توابع شهرستان سنگسر سمنان زاده شد و در 9 ارديبهشتماه 1378 در شهر لوبك آلمان، كه از سال 1357 در آن اقامت داشت، درگذشت.
رساله دکتري او، حماسهسرايي در ايران، پژوهش دامنهداري است در همين زمينه گسترده. اين اثر از همان آغاز انتشار (1324) راهنماي کساني بود که با وجود شيفتگي غريزي و خام به شاهنامه تشنه معرفت به سرگذشت، چگونگي و فراز و فرود اين کتاب بزرگ بودند.
البته ذبيح ا... صفا با عشقي که به ايران و ادب فارسي داشت کار ترجمه، پژوهش و تأليف را از همان سالهاي دانشجويي آغاز کرد، اما نخستين جلد و مهمترين اثر او، تاريخ ادبيات در ايران که جامعترين و کاملترين تاريخ ادب فارسي سرزمينهاي تمدن ايراني است، نخستینبار در 1332 منتشر شد و پژوهش و چاپ پياپي جلدهاي چندگانه آن تا پايان حيات استاد يعني بيش از 50 سال ادامه داشت.
از ميان تصحيح متنهاي کلاسيک و پژوهشهاي پرشمار استاد صفا ميتوان به عنوان نمونه و مشتي از خروار از اين کتابها نام برد:
اسرارالتوحيد في مقامات شيخ ابيسعيد، ديوان سيفالدين محمد فرغاني، ديوان عبدالواسع جبلي، بختيارنامه، دارابنامه طرسوسي، ورقه و گلشاه عيوقي و نيز تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي، نظري به تاريخ حکمت و علوم در ايران، خلاصه تاريخ سياسي و اجتماعي ايران و چندين و چند اثر ديگر در زمينههاي گوناگون فرهنگ و ادب.
افزون بر اينها، استاد صفا در مقامهاي اداري و علمي، رياست دانشکده ادبيات و علوم انساني، رياست اداره کل انتشارات و روابط دانشگاهي، دبيرکلي کميسيون ملي يونسکو در ايران و جزو اينها در طي سالهاي دراز به پيشبرد فرهنگ و دانش کشور خدمت کرد.
استاد صفا از آخرين بازماندگان نسل فضلاي جامعي بود که بر ادب کلاسيک فارسي احاطه داشتند، نسلي که شايد هنوز چند تني انگشتشمار از آنان، از بيمهري روزگار، به گوشه عزلتي پناه برده باشند.
وی که استاد تاريخ ادبيات فارسي در دانشگاه تهران بود، سالها پيش به درستي دريافت تا کتابي جامع براي اين درس تألیف نشود، زیرا تاريخ ادب فارسي را چنان که بايد و شايد نميتوان معرفي کرد و تنها با 2 کتاب ارجمند "تاريخ ادبيات فارسي" تأليف ادوارد براون و يان ريپکا، دانشجويان و محققان ايراني نميتوانند با ادب فارسي در 12 قرن گذشته آشنا شوند. پس هوشيارانه و با آگاهي از صعوبت کار و اينکه راهي درازآهنگ در پيش دارد، تأليف کتاب تاريخ ادبيات در ايران را در سال 1332 آغاز کرد.
به علاوه استاد صفا از نيرنگ برخي از ايرانشناسان و محققان اروپايي و آمريکايي و کوشش بيامان آنان در سطح جهاني در غارت معنويات ايران، و آنچه نگارنده اين سطور در سالهاي اخير بارها از آن با عنوان "ايران زدايي" ياد کرده، هرگز غافل نبوده است.
آيا استادي اين چنين دانشمند و بزرگوار و ايراندوست و وطنپرست و شجاع که عمر خود را يکسره صرف تعليم جوانان وطنش کرد و اين همه کتاب و مقاله درباره فرهنگ ايران و زبان و ادب فارسي نوشت و از جمله يک تنه عمر شريف خود را صرف تأليف و تدوين تاريخادبيات فارسي کرد و نيز برخلاف بسياري از همکاران محافظهکار و بيتفاوتش در ايران و دانشگاههاي خارجي نه آذربايجان و خليجفارس را از ياد برد و نه از نيرنگهاي عالمان سياست پيشه خارجي غافل بود که دانشمندان و هنرمندان وطنش را "عرب" ميخوانند، در خور تجليل و تکريم نيست.