اميل دوركيم، جامعهشناس قرن 19 فرانسه معتقد است، جامعه به مثابه امري واقعي است و جريانات اجتماعي از واقعيتهاي درونی جامعه نشأت میگيرد. در اين وضعيت آنچه اتفاق ميافتد ريشهاي دروني دارد به بيان ديگر، جريانات بيروني، مابهازايِ دروني برای شكلگيري مفاهيم جديد يا كمرنگ شدن خطوط و چارچوبهای رفتاریِ قديمي هستند.
1. درگذشت مرتضي پاشايي غيرقابل پيشبيني بودن جامعه ايران را نشان داد. شبكههاي اجتماعي به عنوان متوليان اصلي برنامههاي او بزرگترين نقش را داشتند. مردم پاشايي را دوست داشتند و اين علاقه دلايل مختلفي دارد. او خواننده خوشصدايي بود. كنسرتهاي گستردهاي در سراسر ايران برگزار كرده بود و بهرغم اينكه بيشتر از 2 یا 3 سال نبود كه رسماً آغاز به كار كرده بود، شناخته شده و محبوب بود و افراد زيادي كارهايش را دوست داشتند. اما بيش از اينها، بيماري او بود كه وضعيتي ويژه به خود و آثارش بخشیده بود. پاشايي تقريباً نيمي از زمان شهرت خود را درگير بيماري بود.
نزديكانش در كنسرت چند ماه پيش همدان از رفتارهاي او ميگويند كه نشاندهنده علاقه شديد او به مردم و خواندن براي آنها بود. رفتارهایی که نه برای خودنمایی، که به واقع عشق او را نشان میدهد.
در نتيجه، درگذشت مرتضی پاشايي جمعيت بسيار زيادي از مردم ايران را تحتتأثير قرار داد. در قدرتِ نفوذ پاشايي در افكار عمومي همين بس كه مردم همدان كه در بسياري از دور هم جمعشدنها، يك گام از شهرهاي بزرگ ايران عقبتر هستند، شبِ درگذشت مرتضي، خودجوش و در جمعيتي انبوه به خيابان آمدند و در اندوهِ از دست دادنش اشک ریختند و سوگواري كردند. اما اينها همه، تنها یک روی سکه این اتفاق بود.
2. هنرمندان، سياستمداران و ورزشكاران 2 روز ابتداي اين اتفاق از مردم عقبتر بودند. انگار بسياري از آنها در بهت بودند و به همين دليل پيوستن آنها به اين موج با تأخير اتفاق افتاد.
اما در مراسم رسمي درگذشت پاشايي، افراد بسياري خود را رساندند. از دولتیها تا امير قلعهنوعي و عمو پورنگ و انواع خوانندگان روزميني و زيرزميني. اما همواره استثناهايي هم وجود دارد.
هانيه توسلي، مهمترين بازیگر همدانيِ حال حاضر سينماي ايران، در پاسخ به درخواست هوادارانش كه تقاضاي صحبت و احتمالاً همدردی او با درگذشت پاشايي را داشتند، صادقانهترين واكنش ممكن را نشان ميدهد.
توسلي در صفحه اينستاگرامش مينويسد: «با مرتضی پاشايي و كارهاي وي آشنا نبودم و بعد هم كه گوش كردم فهميدم موسيقي او سليقه من نبوده و تسليت عمومي گفتن را هم دوست ندارم.»
صداقت توسلي، آغازگر توهينهاي گستردهاي به او بود. او در نهايت مجبور شد صفحه اينستاگرامش را مسدود كند ولي باز هم از واكنش اوليه خود كوتاه نيامد. جرم او اين بود كه با موج ايجاد شده همراه نشده بود. توسلي اين موج را يك «مُد» خواند. همين حرف موجب شد توهينها بيشتر شود.
3. گاهي در حمايت يا دشمني با افراد شورش را درميآوريم. چنان درگير افراط و تفريط ميشويم كه نميتوانيم بپذيريم ممكن است آدمي هم باشد كه علاقهاي به علاقهمنديهاي ما نداشته باشد.
چند سال پیش، در مراسم ختم مرحوم ناصر حجازي به چشم خود ديدم كه استقلاليها و پرسپوليسيها در متحدانهترين شكل ممكن، فردي را كه از شلوغي اطراف محل خاكسپاري حجازي خسته بود و نام حجازی را بد تلفظ کرد، به بدترين شكل با مشت و لگد مورد عنايت قرار دادند. چنين رفتارهايي تنها نشانههايي از وضع موجود است و جز ترویج دورویی دستآورد دیگری ندارد.
اگر كسي حضور انبوه مردم در مراسم مرحوم پاشايي را تنها يك موج بداند و دوست نداشته باشد با آن همراهی کند، شايسته توهين است؟ اگر كسي پاشايي را نشناسد، يعني عقبافتاده و اُمُل است؟
در چنین بزنگاههایی است که خودمان را بهتر میشناسیم. هم خودِ مهربانمان را. هم خودِ عصبانیمان را.
عنوان یادداشت برگرفته از فیلمی به همین نام از رضا درمیشیان