اگر چه صنعت ساختمانسازی در ایران ما و به خصوص شهرهای کوچکتر در حال حاضر با بسیاری معیارها و استانداردهای روز جهانی فاصلههای بسیار دارد، با این حال برخی جذابیتهای ظاهری و گول زنک ساخت و سازهای جدید بسیاری از خانوادههای بیسرپناه را برای داشتن یک واحد چهاردیواری و اختیاری قانع میسازد. البته بعد از قناعت به یک خانه نقلی مقلی و آپارتماننشینی توسط خانوادهها و افراد نوخانمان است که تازه میشود متوجه شد خانههای به اصطلاح حیاطدار و قدیمی با آن چند دار و درخت و حوض کوچک خود، چه نعمت و فرصت تکرار نشدنی برای راحتی و امنیت خیال خانوادهها بوده و قدرش را ندانستیم.
خانهداری و خانهنشینیهای سنتی با آن حال و هوای خاص خود در کنار پدر بزرگها و مادربزرگها تا همین دیروزهای نه چندان دور با تمام خصوصیات خوبی که داشت و البته بسیار هم از آن غافل بودیم، یک ارتباط ناگفته و نانوشته هم با همان چند اصله درخت گیلاس و آلبالو و بوتههای گسترده نسترن و اقاقیا داشت، با این تفاوت که وجود حتمی و بایسته چند درخت میوه و غیرمیوه در حیاطهای قدیمی بستگی به شرایط اقلیمی و آب و هوایی شهرهای کشورمان داشت و کوچکی و بزرگی حیاطها هم در این قصه حرف اول را میزد، کما اینکه در بسیاری از حیاطهای قدیمی و بزرگ شهر باصفای خودمان همدان، در کنار درختهای آلبالو و گلابی و زردآلو و بوتههای متعدد گلهای زینتی، درختهای تناور و سر به فلک کشیده گردو هم وجود داشت و بساط خورشت فسنجان و ترشی مخصوص همدانیها با گردو توسط کدبانوهای خانه را در تمام طول زمستان محیا میساخت.
اما نگذریم از درختهای زیبا و پر رمز و راز یاس که میشود گفت تقریبا جزو سرقفلی خانههای قدیمی و حیاطدار همدانیها بود و هر سال با آغاز اردیبهشت ماه در همدان عطر یاس بنفش در تمام فضای این شهر بزرگ میپیچید و به قول یکی از همدانیهای خوش تعریف قدیمی، آن وقتها چنانچه کاروانی از راه دور به دیوارهای شهر همدان نزدیک میشد، حتی با چشمهای بسته کاروانیان میشد راه درست شهر را به واسطه عطر گلهای یاس آن از بیراهه تشخیص داد و راه به سلامت جست.
دریغ و حسرت که در روزگار ما در مبارزه و رقابت بین مظاهر قدیمی و جدید، این قوای مظاهر جدید است که پیروز میشود و هر کجا در گوشه و کنار و بطن شهر دیواری با خشت و گل از قدیم باقی است، در کنارش چند آپارتمان بلند طبقه به صورت نامتقارن و بدمنظر بالا کشیده است و بدجور خودنمایی میکند.
در واقع در روزگار ما هر کجا و هر زمان پدر بزرگی و مادربزرگی میافتد و به دیار باقی میشتابد، سقف خانههایشان هم پایین میآید و بنای یادبودی به جای آن بالا میرود که اسمش را میگذارند آپارتمان!
البته در این بازی نابرابر، وارثان کم حوصله و پرشتاب برای ساخت و ساز در بافتهای قدیمی پاداش هم با نام تسهیلات بانکی دریافت میکنند.
گریزی نیست، تا مجالی هست و هنوز در کوچههای قدیمی شهرمان تک و توک درخت اقاقیا و یاس و گلابی باقی است، میشود قدمزنان خاطرهها را هم مرور کرد، میشود دورا دور گریزی به دنیای کودکیها زد. در این کوچه قدیمی و گذرگاه خاطرهها در حول و حوش چهارراه ابنسینا و دوازدهمتری منشعب از آن به سمت خیابان فرهنگ، این همان درخت گل ابریشم است که دنیای دیروزمان را هنوز زنده نگه داشته است. باید تمام زیبایی و آشنایی و نسیم مهربان این هدیه الهی را در دنیای کودکی و روزگاران خاطرههایت بجویی تا بدانی راز گل ابریشم در این شهر قدیمی چیست؟!
گل ابریشم در واپسین روزهای تابستان و با وزیدن نسیم پاییزی عقده میگشاید و به جلوهگری مینشیند. مادربزرگم میگفت راز این گلهای زیبا و خوشرنگ در درمان سرفههای سوزناک آن است. میگفت جوشانده گل ابریشم میتواند در روزهای سرد و سخت زمستان علاج سینهدرد و عفونت گلو باشد و هر خانهای که درخت گل ابریشم داشته باشد در بیماری نیازی به حکیم و نسخه ندارد. و این است راز گل ابریشم.