کد مطلب: 51343 |
تاریخ انتشار: 1393-07-09 - 05:45 |
تعداد بازدید: 248 |
|
|
|
|
نتیجه یک سوءظن بیمورد
داماد پشت میلههای زندان عروس روی تخت بیمارستان
حوادث
چند هفته گذشته روز یکشنبه، اتفاق دردناکی در یکی از شهرهای مشهد رخ داد که بسیار دردناک و غمانگیز بود، بر اثر حادثهای بسیار تلخ نوعروسی بر روی تخت بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم میکند و مادری از پشت شیشههای اتاق با هر قطره اشکش یا ربنا سر میدهد تا دخترش به هوش بیاید و بار دیگر مادرش را در آغوش بگیرد.
سراسیمه به درِ خانه پدر و مادرش رسید، زنگ در را زد، 3 شب بود که از عروسیاش میگذشت، مادرش با تعجب گفت: سارا جان چرا بیخبر آمدی؟ چه شده است؟... آب دهانش را قورت داد و همینکه خواست حرفی بزند، بغض گلویش در هم شکست و نتوانست چیزی بگوید.
وارد خانه كه شدند، برایش چای آورد، گفت: دخترم (سارا) تو ميهمان ما هستی اگر با خانواده شوهرت دعوایت شده بازگرد، چون ما رسم داریم، دختر را با لباس سفید به خانه بخت بفرستیم و با کفن سفید هم تحویل بگیریم.
چایش را خورد، چادر را سرش کرد و در حالی که اشکهایش رد پایش شده بود، از خانه مادر و پدر به سمت خانه شوهرش بدون حرفی و یا اعتراضی رفت.
فردا صبح 9 و 30 دقيقه صبح
بازهم صدای درِ خانه به صدا در آمد، سارا بود که این بار با چشمانی خونآلود پشت در ایستاده بود و آثار ضربوجرح بر روی بدنش مشهود بود، مادرش در دلش آشوب شده بود، ولی خودش را کنترل کرد و با خونسردی دخترش را به آغوش کشید و گفت: خوش آمدی دخترم، پس احمد (همسر سارا) کجاست؟
صدای هقهق سارا پدر را از خواب بیدار کرد، به نظر میرسید موضوع مهمی رخ داده بود، پدر سؤال کرد: سارا چه شده است؟ چرا این قدر گریه میکنی؟، سارا که از پدر شرم داشت، آرام زمزمه کرد: خانواده شوهرم مرا از خانه بیرون کردند.
پدر، دست سارا را گرفت و به سمت خانه داماد به راه افتادند، انگار منتظر رسیدن آنها بودند، چرا دیر آمدی؟ این سؤالی بود که پدر احمد از پدر سارا پرسید ولی جوابی نشنید. پدر سارا به آرامی گفت: آقای محترم این چه رفتاریست که با نوعروستان دارید؟ مگر چه اتفاقی افتاده که او را با ضربوجرح از خانه بیرون کردهاید؟
پدر احمد در حالی که همسرش و آقای داماد نیز در کنارش ایستاده بودند، جلوی مردم گفت: شما که حرف از احترام میزنید، حواستان به دختران باشد که قبل از ازدواج با کسی رابطه نداشته باشد. از سرخی صورت پدر سارا معلوم بود، خونش در حال جوشیدن است و مادر سارا هم که طاقت شنیدن این حرف را نداشت، دست دختر و همسرش را گرفت و گفت: تست پزشکی همه چیز را معلوم میکند و شما باید جوابگوي ما و خدای ما باشید؟
چهارشنبه 7 و 30 دقیقه صبح
سارا به همراه همسرش و پدرش به پزشک مراجعه کردند و پس از 2 ساعت پزشک در جوابی به صورت مکتوب اعلام کرد که دختر هیچ مشکلی ندارد و تنها یک عمل کوچک جراحی این سوءظن را برطرف خواهد كرد. سارا پس از روزها اشک و ماتم دوباره میخندید، احمد دست سارا را محکم گرفت و در حالی که به خاطر رفتار پدرش از سارا و خانوادهاش عذرخواهی میکرد، به راه افتادند تا این خبر خوش را به خانواده داماد برسانند.
به محض رسیدن سارا و احمد جلوی درِ خانه، خواهر شوهر نوعروس که سن و سالی از او گذشته بود، جلو آمد و از آنجا که از همه چیز بیخبر بود، شروع به فحاشی کرد و هرچه احمد سعی کرد او را از جریان مطلع كند، نشد. جر و بحث بین خواهر احمد و سارا بالا گرفت و سارا که تا الان هزار حرف و کنایه تحمل کرده بود، دیگر طاقت شنیدن زخم زبان را نداشت.
آخ، صدایی بود که به این دعوا پایان داد، احمد ناخودآگاه با ضربه زدن به سر سارا به طرفداری از خواهرش، نوعروس را نقش زمین کرد، همه حول شده بودند، قرار نبود این طور شود، خون سر سارا روی زمین شروع به حرکت کرد و قبل از خشک شدن خون نیروهای امدادی رسیدند.
مادر سارا زمانی رسید که پرسنل اورژانس درِ آمبولانس را بسته بودند و آماده حرکت بودند، همه شوکه شده بودند، بیشتر از همه احمد بود که نمیدانست چه کاری کرده است، دختری بیگناه را یک قدمی مرگ برده بود، معلوم نبود اصلاً تا به بیمارستان برسد، فوت نکند.
جمعه، 14 بعدازظهر
به گزارش باشگاه خبرنگاران، قدم زنان، پدر راهروی بیمارستان را طی میکند و خانواده احمد دائم میآیند تا رضایت بگیرند پسرشان از زندان بیرون بیاید ولی بیفایده است، پدر در انتظار باز شدن چشمان دخترش است که به خاطر آن ضربه به کما رفته است، پزشکان گفتند: باید منتظر باشند تا بدن واکنش نشان دهد و هیچ کار دیگری از دست آنها بر نمیآید. مادر سارا چند شب است که به خانه نرفته است و امید دارد دوباره دخترش چشمانش را باز کند و با لبخندی اسمش را صدا کند، امید دارد بار دیگر با قهقهههای دخترش بخندد و از شادی او لذت ببرد، امید دارد ...
|
|
|
|
|
|