بک گرنشتاین رویارویی مردان و زنان را ماجرای اصلی زمان ما می داند.این سوال وجود دارد که تا چه اندازه این سخن درست است؟باید گفت آمارهای ازدواج و طلاق تا حدی این دیدگاه را تایید می کنند.
افزایش نرخ طلاق یکی از مهم ترین روندهایی بوده است که بر الگوهای خانواده در بسیاری از جوامع صنعتی تاثیر گذاشته است.طلاق برای قرن های متمادی در جوامع وجود نداشت و ازدواج را فسخ ناپذیرکرده بود و فقط در موارد بسیار نادر ناتوانی های جنسی امکان پذیر بود.در دنیای امروز اما طلاق جز در تعداد بسیارمحدودی جامعه در اکثر کشورها به سرعت در حال به رسمیت شناخته شدن است به نحوی که در ساختار قضایی جوامع هم تغییرات بسیاری جهت تسهیل آن در حال رخ دادن است.آمار طلاق در سراسر جهان در حال فزونی است و شاهد شکل گیری اشکال جدیدی از خانواده هستیم.امروز بدیل هایی برای ازدواج و تشکیل خانواده هم ایجاد شده است.ازدواج سفید و هم بالینی،زندگی مشترک هم جنس خواهان، خانواده های ترمیمی از جمله این بدیل ها هستند.چرا طلاق به این سرعت در حال فزونی گرفتن است؟در این رابطه باید از مجموعه ای از عوامل صحبت کرد و دگرگونی های اجتماعی وسیع تر را به حساب آورد.در این نوشتار هدف صحبت از مجموعه ای از عوامل موثر بر ایجاد این معضل اجتماعی است و از طرفی معرفی اثرات مختلف اجتماعی وروانی است که طلاق دارد. خانواده نهاد اجتماعی حیاتی در سلامت و حیات جوامع است اما اگر روابط متقابل درون خانواده سالم نباشد و کنش های متقابلی بین اعضای خانواده جهت نیل به اهدافی خاص و تعریف شده وجود نداشته باشد انسجام خانواده از بین می رود و درنتیجه اختلافات خانوادگی می تواند منجر به گسست پیوند بین اعضای خانواده و طلاق شود.
نا گفته پیداست که طلاق تبعات اجتماعی بسیاری با خود دارد به همین جهت بررسی و نگاه تخصصی و موشکافانه این مساله جهت شناخت علل مشکل و همین طور ارائه راه حل هایی برای مقابله و از بین بردن اثرات آن ازاهمیت زیادی برخوردار است.ویلیام گود معتقد است که خود ازدواج علت اصلی طلاق،جدایی و ترک خانه است.گرچه می توان تصور کرد که طلاق به عنوان یک پدیده اجتماعی همزاد با ازدواج بوده باشد،اما به عنوان یک پدیده اجتماعی مصوب و قانونی قدمتی طولانی ندارد.
در میان یهودیان نیز طلاق،حق مسلم و طبیعی مرد بود .بر اساس نخستین قوانین رومی مرد کاملا حق داشت تا رابطه زناشویی را گسیخته و از تعهدات خانوادگی خود شانه خالی کند،گرچه با برخی محدودیت ها در این راه مواجه می شد.پس از ظهور مسیحیت،قوانین رومی راجع به طلاق به طور قابل ملاحظه ای تعدیل شد و تا نیمه دوم قرن چهارم میلادی طلاق با توافق طرفین امکان پذیر شد.
دردین اسلام،نیز گرچه طلاق یک امر ناپسند و مذموم شمرده می شود اما وقوع آن در برخی شرایط نظیر ناتوانی جنسی،جنون،ندادن نفقه،عدم تمکین وغیره امکان پذیر بوده است.علی رغم سابقه مذکور، تنها از قرن بیستم است که طلاق به عنوان یک آسیب و مساله اجتماعی جدی مطرح می شود.بررسی روند تاریخی طلاق در جوامع معاصر نشانگر آن است که هر چه از جوامع کشاورزی به جوامع صنعتی و سرمایه داری نزدیک می شویم امکان و فراوانی طلاق افزایش می یابد.