كوزه‌گران بي‌كوزه همدان پیام
 
 
پنجشنبه - 13 بهمن 1401 - شماره 4521
 
امروز : جمعه ، 7 ارديبهشت 1403

Today : Fri, April 26, 2024




ارتباط با سرویس ها - پذیرش آگهی * شعار سال ۱۴۰۳ جهش تولید با مشارکت مردم
ورود کاربران


عکس چاپخانه
logo-samandehi
 
کد مطلب:  61401 تاریخ انتشار:  1394-05-15 - 05:45 تعداد بازدید:  1144
ارسال به دوستان
نسخه چاپی

پیام آدینه 294
كوزه‌گران بي‌كوزه

ضمیمه

دانلود PDF

كوزه‌گران بي‌كوزه

سعید زارع‌صفا
 طيف روزنامه‌نگاران به عنوان گروه پيشرو در پيشرفت جامعه و توسعه كشور در تشكيل سنديكاها و تشكل‌هاي صنف خود قدمتي ديرينه دارد، آنچنان كه پس از شكل‌گيري اتحاديه كارگري در هنگام جنگ جهاني اول يكي از گروه‌هاي پيشرو در اين زمينه خبرنگاران و نويسندگان بودند.
 از شهريور 1320 جمع‌هاي صنفي نويسندگان موجوديت پيدا كرد اما به طور رسمي نماد صنفي روزنگاري در ايران 20 سال بعد يعني در سال 1341 تأسيس شد. اين تشكل با نام «سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران» در وزارت كار و امور اجتماعي آن زمان به ثبت رسيد و پس از انقلاب نيز چند سالي به فعاليت خود ادامه داد. سنديكاي مورد اشاره با هدف رسيدگي به مشكل كاهش دستمزد و اخراج كاركنان تحريريه روزنامه وقت شكل گرفته بود. شايد بتوان اين سنديكا را منسجم‌ترين سنديكاي قشر روزنامه‌نگران و خبرنگاران در ايران ناميد؛ چراكه با وجود اعضاي تحريريه روزنامه‌ها، مجله‌ها، راديو و تلويزيون و خبرگزاري پارس و علي‌رغم تضاد فكري در كار حرفه‌اي روي مسائل صنفي اتفاق نظر داشتند.
همين اتحاد بود كه موجب شد تا دو دهه عمر سنديكا ادامه داشته باشد. تشكلي كه به لحاظ سياسي از چپ‌ها و مذهبي‌ها تا سلطنت‌طلب‌ها در آن عضويت داشتند اما بر سر مسائل صنفي اتفاقي ناشكستني داشتند. اين سنديكا علي‌رغم تأثيرگذاري آشكار در انقلاب 57 با اعتصاب‌هاي مكرر و اعتراض‌ها اما سرانجام تمديد فعاليت در سال 1360 با مخالفت مسئولان وقت اداره كار روبه‌رو شد تا براي 3 دهه چراغ آن خاموش باشد.
پس از تمديد نشدن مجوز فعاليت اين سنديكا جامعه روزنامه‌نگاري ايران عملاً تا سال 1376 صاحب هيچ تشكل و اتحاديه‌اي براي پيگيري امور صنفي خود نشد. اين سنديكا نمونه كاملي از يك تشكل كارگري بود كه با داشتن صندوق‌هاي رفاه نويسندگان و خبرنگاران حرفه‌اي، صندوق تعاون، صندوق تعاوني اعتبار مسكن خبرنگاران نمود بيشتري پيدا كرد.
فصل شكوفايي مطبوعات
رويداد انتخابات مرداد 76 فقط در جامعه سياسي تأثيرگذار نبود، بلكه با برآمدن نگاهي نو در اداره كشور، جامه مطبوعاتي و نويسندگان نيز جاني دوباره گرفتند تا جايي كه موج پيدايش مطبوعات جديد در كشور منتج به تشكيل انجمن صنفي روزنامه‌نگاران در سال 76 شد.
اين انجمن در مهرماه سال 76 با حضور 540 نفر از مطبوعاتي‌ها تشكيل شد. فضاي سياسي آن روزها كه تمايل به سياست‌هاي اصلاح‌گرايانه دولت وقت بود خود به خود عرصه را براي مديريت جناح حاكم بر اين انجمن فراهم مي‌كرد.
حاكميتي كه به انتقاد و خرده‌گيري روزنامه‌نگاران جناح منتقد روي عملكرد اين انجمن شد. در اين انجمن جهشي ديگر در عرصه فعاليت‌هاي صنفي كشور بود. در اين انجمن براي نخستين‌بار هيأت اختلاف بين روزنامه‌نگاران و مديران مسئول تشكيل شد. از اين دوره به روزنامه‌نگاران بيمه بيكاري پرداخت شد. فعاليت انجمن در دوره سوم خود به برپايي سالانه جشنواره سراسري مطبوعات ايران و راه‌اندازي صندوق قرض‌الحسنه براي اعضا بود. در اين دوره همچنين تعاوني مسكن روزنامه‌نگاران هم تأسيس شد. اما رونق انجمن صنفي با روي كار آمدن دولت احمدي‌نژاد افول كرد و مانع‌سازي متعدد وزارت كار در اين امر نقش بسزايي داشت تا سرانجام در 4 تيرماه 1387 اين انجمن توسط ديوان عدالت اداري به علت آنچه «سست بودن پايه‌هاي تأسيس» عنوان شد مخل اعلام شود.
در بحبوحه حوادث سال 88 و در مهرماه همان سال به دستور سعيد مرتضوي دفتر اداري انجمن صنفي روزنامه‌نگاران هم پلمب شد.
خلاصه امر آن بود كه اعتراض اعضا به هيأت مديره عامل تعطيلي انجمن بوده اما بعدها علي جنتي وزير ارشاد دولت يازدهم گفت كه در گذشت شكايتي از سوي وزارت اطلاعات عليه اين انجمن شده كه اين شكايت نيز به پلمب انجمن صنفي شده است.
پس از روي كار آمدن دولت روحاني با نامه‌نگاري‌هاي اعضاي انجمن به روحاني وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در پي بازگشايي مجدد اين انجمن افتاد، همزمان سخنان دادستان كل كشور نشان داد كه حساسيت‌هاي گذشته روي فعاليت اين انجمن ادامه دارد. محسني اژه‌اي گفته بود كه «اگر انجمن نخواهد كار سياسي كند مي‌تواند دوباره فعاليت كند».
اين مسير تا به امروزه نيز ادامه دارد؛ هرچند كه اعضاي انجمن حالا به اين پختگي رسيده‌اند كه «فقط در اين انجمن كار صنفي انجام دهد».
استان‌ها دست به كار شدند
هر چقدر در پايتخت كشور روزنامه‌‌نگاران در فعاليت‌هاي صنفي پر كار بودند اما در شهرستان‌ها اين رونق وجود نداشت اما رفته رفته با گسترش تعداد نشريات استاني و پررنگ شدن فعاليت‌ها صاحبان رسانه‌هاي استاني بر آن شدند كه خانه‌هايي تحت عنوان «خانه مطبوعات» را در استان‌ها براي پيگيري امور صنفي خود تأسيس كنند. نخستين خانه‌ براي مطبوعات متعلق به اصفهاني‌ها بود كه در سال 73 بنا نهاده شد. پس از آن اين خانه‌ها در استان‌هاي ديگر هم تأسيس شدند و در همدان هم در سال 79 خانه مطبوعات رونمايي شد تا به مانند ساير استان‌ها متولي رسانه‌هاي استان باشد.
در طول عمر 15 ساله اين خانه دو بار اساسنامه آن تغيير كرده است. دراين خانه اگرچه رونق بوده اما كمتر صفايي حاكم بوده تا جايي كه در دوران گذشته با بي‌مهري دولت‌هاي وقت روبه‌رو شد و پس از آن نيز اين اعضاي هيأت مديره بودند كه بيشتر از آنكه انرژي خود را صرف پيگيري امورات صنفي روزنامه‌نگاران و نويسندگان نجيب شهرستان كنند به دنبال غوغا و جنجال‌هاي سياسي و طيفي افتادند كه عايدي جز زيان براي استان به همراه نداشت.
سراي روزنامه‌نگاران
در دولت دهم، سياست‌گذاران فرهنگي وقت، به اين فكر افتادند تا در استان‌ها سراي روزنامه‌نگاران راه‌اندازي كنند با اين توجيه كه فضايي مناسب براي ارتباط و تعامل و نشست‌هاي بزرگ خانواده مطبوعات ايجاد كند. اين در حالي بود كه پيش از آن خانه‌هاي مطبوعات در استان‌ها تشكيل شده بود و اين نوعي موازي‌كاري جو در فعاليت‌هاي صنفي به حساب مي‌آمد. سراي روزنامه‌نگاران در سال 90 رسماً كليد خورد. وابستگي اين نهاد به دولت موجب حساسيت‌هايي در بين روزنامه‌نگاران شد تا استقبال چنداني از آن نشود. هرچند كه قديمي‌هاي مطبوعات هم با وجود خانه مطبوعات رغبتي براي حضور در اين سرا نداشتند. سرانجام با پايان عمر دولت عمر سرا هم به سر رسيد تا بيش از 4 استان از آن برخوردار نشود.
روزنامه‌نگاران، كوزه‌گران بي‌كوزه
اگرچه قدمت فعاليت‌هاي صنفي روزنامه‌نگاران ديرينه است و برجسته، اما آنچه در اين سال‌ها علي‌رغم پيشرفت و توسعه فضاها و امكانات روي داده بي‌كلاه ماندن سر فعالان عرصه خبري و لنگيدن در بعد رفاهي و معيشتي بوده است كه خلأ نهاد پيگيري اين دغدغه‌ها را نمايان مي‌كند. با وجود چند تشكل به مانند خانه مطبوعات، سيستم سمان و انجمن‌هاي ديگر هنوز فعالان رسانه‌اي زندگي لرزاني دارند واز فرداي خود مطمئن نبوده و اين روي روح و روان اين قشر تأثير منفي داشته است. قشري كه خود چشم تيزبين جامعه است و پيگير دغدغه‌هاي شهروندان در مشكلات خود هنوز گاه با كوزه شكسته آب مي‌خورد و گاه اصلاً كوره‌اي نيست كه آبي براي او داشته باشد.

++++++++

استادگزارش‌نویسی در گفتگو با همدان‌پیام می‌گوید گزارش‌نويسي درازنويسي نيست
صفحه پرکن نباشید

 گزارش‌نويسي در مطبوعات اين روزها از نگاه ما خبرنگاران به روزمرگي تبديل شده است. چند صفحه‌اي از يك رويداد را مي‌نويسيم و تا آنجا كه بتوانيم توصيف و تحليل و گفت‌وگو در برخي نوشته‌ها بر سينه كاغذ حك مي‌كنيم و تيتر مي‌زنيم و در بخشي از روزنامه كه به اسم گزارش نام‌گذاري شده است محتواي نوشته را جاي مي‌دهيم. از راه رسيدن روز خبرنگار شايد بهترين بهانه بود تا با هماهنگي قبلي چند دقيقه‌اي هرچند كوتاه اما پرنكته پاي يك گفت‌وگوي تلفني با علي‌اكبر قاضي‌زاده، استاد، متخصص گزارش نویسی و  پيشكسوت مطبوعات ايران بنشينيم.
قاضي‌زاده، روزنامه‌نگار و مدرس روزنامه‌نگاري كه چند كتاب درباره گزارشگري تأليف و ترجمه كرده است. كتاب‌هایی چون «تجربه‌هاي ماندگار در گزارش‌نويسي» كه بارها به آن ارجاع مي‌دهد و مشخصاً روي گزارش‌نويسي مطالعه و كار تجربي كرده است.
بي‌ مقدمه مي‌پرسم
 در رسانه‌هاي محلي گزارش‌هاي متعددي روزانه به چاپ مي‌رسد اما بيشتر كارشناسان مطبوعات بر اين باورند كه اين گزارش‌ها حرفه‌اي نيست. شما دليل را چه مي‌دانيد؟
در رسانه‌هاي محلی از جمله در مطبوعات همدان ميدان كار و امكانات فراوان است اما به همان اندازه مشكلات متعددي هم وجوددارد. اول آنكه چه كسي در مورد گزارش‌های شما اظهارنظر و آنها را رد يا قبول مي‌كند؟ آيا كارشناسان تخصص كافي و تسلط بر محتوا دارند؟ گزارش‌هاي نظردهندگان چقدر اهميت و قابليت دارد؟ كه در مورد گزارش شماها نظر مي‌دهند. بيشتر گردانندگان مطبوعات استان‌ها و شهرستان‌ها رويكرد و نگاهشان سياسي است؛ در نتيجه خيلي از اين افراد صلاحيت و قابليت تشخيص خوب و يا بد را در اين حرفه ندارند. بلكه بر اساس سياست‌گذاري‌ها و نگاه سياسي‌شان گزارش را روا يا ناروا مي‌دانند.
 چه ويژگي‌هايي گزارش را استاندارد و قابل قبول جلوه مي‌دهد؟
در همين رسانه‌های محلی برويد ببينيد گزارش‌هايشان طولاني است. چرا؟ آيا گزارش را مي‌نويسند تا صفحه پر شود يا مي‌نويسند تا موردي را انعكاس دهند. گزارش‌هايي مانند "آلودگي نهر عباس‌آباد"يا "بچه‌اي كه به مدرسه نمي‌رفت"آنقدر گزارش‌ها طولاني بود كه مخاطب از ادامه دادن مطلب منصرف مي‌شد. در مطبوعات ديگر هم اين نكته‌ها بارز است. انگار در گزارش‌ها آب مي‌بندند، توصيف‌هاي آبكي نكنيد، صفحه پر نكنيد.
تمام آفت روزنامه‌نگاري اين است كه شما از قبل تصميم مي‌گيريد هزار و 500 تا 2 هزار كلمه را تمام كنيد تا گزارشتان را بنويسيد. اكثر قريب به اتفاق اين گزارش‌ها دچار كسل‌كنندگي به درازنويسي دچار شده‌ايد؛ اين دوره، دوره متن‌هاي مفصل و طولاني نيست.
چه نكاتي را براي نوشتن يك گزارش ايده‌آل ضروري مي‌دانيد؟
يك مشكل مهم در گزارش‌نويسي اين است كه خبرنگاران مي‌گويند ما سوژه نداريم؛ به گزارش‌نويس‌هاي همين استان هم بگوييد سوژه‌هاي جالبي در شهر هست مثلاً طومار استرومردخاي سوژه خوبي است. ولي شماها عادت كرديد سوژه را از ديد مخاطب انتخاب كنيد. اين درست نيست سوژه را از ديد خودتان انتخاب كنيد.
آيا همين شماها به فكر افتاده‌ايد محلات قديمي همدان را گزارش كنيد و يا سوژه‌هايي از اين قبيل كه شايد ساده ازكنارش گذشتيد. خبرنگاران گزارش‌نويس توصيف بلد نيستند، متني بنويسيد كه خواننده را غنا و ارضا و كنجكاو كند. راهكار هم فقط و فقط خواندن و خواندن و زياد نوشتن است.
زماني كه گزارشگر به خوبي بفهمد در محيط پيرامونش چه مي‌گذرد ديگر به دنبال سوژه نمي‌رود. سوژه خودش پيدا مي‌شود محيط اطراف ما پر است از سوژه‌هاي مختلفي كه براي پيدا كردن آنها نياز به انجام كار خاصي نيست. نكته ديگر اين است كه گزارش‌نويسان تجربه كنند؛ يك آفت بزرگ اين است كه فكر مي‌كنند وقتي 2 يا 3 گزارش با اسم و عكس آنها چاپ شد آنها به اندازه كافي كار را بلد شده‌اند. احساس مي‌كنند ديگر نياز به آموزش ندارند و اين همان اشتباهي است كه پايان خوشي ندارد. روزنامه‌نگاري يعني تجربه يعني آموزش براي آنكه يك گزارش‌نويس خوب باشيد بايد هميشه در حال يادگيري و مطالعه باشيد.

***********

از دل‌مشغولي‌هاي يك خبرنگار
مهدي ناصرنژاد
 يكي از دوستان خبرنگار كه از بيماري كهنه‌اي رنج مي‌برد، تعريف مي‌كرد، همان ابتداي امر كه برای معالجه بيماري‌ام به يك پزشك حاذق مراجعه كردم، شديداً توصيه مي‌كرد از استرس و كارهاي پرهيجان دوري كنم. از دكترم سؤال كردم منشأ استرس چه مي‌تواند باشد و او بدون اينكه بداند و بپرسد چه كاره هستم، توضيح داد، برخي مشاغل به خودي خود استرس‌آور و پرخطر هستند، مثل خبرنگاري يا فعاليت دایم در كنار كوره آتشين ذوب‌آهن، امدادونجات، آتش‌نشاني و نظير آن. دوباره از دكتر سؤال كردم، حالا كه خبرنگار هستم و زمان و مكان را نمي‌شناسم، تكليفم چيست؟ بدون معطلي و با صراحت گفت: «آقا جان برو دنبال يك شغل درست و حسابي».
تعريف آن دوست بزرگوار و نظريه پزشك محترم جاي خود، ما مي‌گوييم شغل خبرنگاري در كنار تمام قداست و نسبي كه از شغل انبيا مي‌برد، بسيار هم شيرين و هيجان‌آور، آن هم از نوع خويش مي‌باشد. ما مي‌گوييم جامعه ما بدون خبرنگار و بدون كار اطلاع‌رساني مثل كاشانه نوساز و رنگ و لعاب شده‌اي است كه هنوز انشعاب آب و برق و گاز و تلفن ندارد. پس بايد به خودمان و شغل خودمان افتخار كنيم و بايد اين حقيقت را هم بپذيريم كه با تمام استرس و هيجان‌هاي آسيب‌رساننده‌اي كه شغل ما خبرنگارها دارد، راحت نمي‌توانيم آن را رها كنيم و برويم دنبال يك شغل درست و حسابي. وقتي تمام جامعه به هم مرتبط است و همه به هم نياز داريم، چه شغلي مي‌تواند درست و حسابي باشد؟ اگر نانوا و قصاب و كارگر توي اين شهر نباشد كه دكتر، مهندس و وزير و وكيل هم گرسنه و معذب خواهند ماند.
 ما شغلمان خيلي درست و بجاست، همه شغل‌ها شريف و مهم هستند اما هر كس بايد جايگاه شغل و مقام خود را خودش درست تعريف كند و تعريف درست هر كس از شغل خودش اين است كه من هستم كه جامعه‌اي هم هست و اگر جامعه‌اي هم نباشد، من نمي‌توانم باشم. اگر من خوب و قوي و سالم باشم جامعه‌ام سالم و قدرتمند است؛ چنانچه در ساختار جامعه ضعفي باشد و كسي براي برطرف ساختن آن ضعف احساس مسئوليت نداشته باشد، من هم از آن ضعف ضربه خواهم خورد.
اگر هر روز از تمام روزهاي سال بين مناسبت‌ها و نام‌ها تقسيم شود، بيشتر از يك روز به خبرنگاران نمي‌رسد و انتظاري هم نيست اما اين مهم است كه بدانيم آن يك روزمان سرانجام از راه خواهد رسيد و حرفي داشته باشيم كه به تجليل از مقام و جايگاه يك معلم، يك پرستار، يك استاد دانشگاه، يك سرباز وطن، يك شاعر شيرين‌سخن، يك هنرمند سينما و تئاتر، يك عالم رباني، يك كارگر و صنعتگر، يك زحمتكش و يا يك خبرنگار به زبان آوريم. همه اين روزها و مناسبت‌ها و نام‌ها براي اين است كه بگوييم هستيم، بگويند شما هم هستيد و بدانيم كه هستند و هستيم، اما اگر در طول تمام سال بپذيريم كه در كنار هم هستيم و به هم وابسته‌ايم، چه نيازي است تافقط یک روز تظاهر به بودن و بودنمان داشته باشيم؟

**********

آیین چراغ خاموشی نیست!
مهدی طاهری (روزنامه نگار ۱۳۷۴-۱۳۹۴): این روزها دوباره داغمان تازه شده و بوی مرداد در این خشکسالی و گرما بیش از گذشته عرق‌ریزان روح و جسم را موجب تحلیل رفتن استخوان‌هایی می‌کند که آخرین توانشان برای حفظ چند ناله ضعیف اینسو و آنسو بجا مانده از نسل خبرنگاران به کار بسته می‌شود...
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید، مبادا آیندگان به دنبال چراغی بگردند تا شاید زیر پایشان را اندکی روشنی بخشد. گرچه آیین چراغ خاموشی نیست اما شما که دستتان می‌رسد، کاری کنید تا این چند شعله کم سو به محاق و تاریکی نروند... شاید هنوز به کار روشنایی و روشنگری بیایند...

چه خبر؟
بهرام رستمی: خبر و خبرنگاری آنقدر اهمیت دارد که با زندگی روزانه ما عجین شده به طوری که در طول شبانه روز وقتی دو دوست یا فامیل یا اعضای خانواده به یکدیگر می‌رسند نخستين کلامی که بین آنان منعقد می‌شود این است که «چه خبر». پس پایه و اساس زندگی امروزه از تولید، پیشرفت، تکنولوژی، صادرات و واردات، بورس، دانشگاه و امور فرهنگی همه و همه به طور خواسته و ناخواسته مستلزم علم و دانش و اطلاع‌رسانی در همه حوزه‌های اجتماعی می‌باشد. نخستين کلید موفقیت ارتباط فی مابین می‌باشد تا ما از بک موضوع خبر یا اطلاعی نداشته باشیم نمی‌توانیم برنامه‌ریزی نماییم.
امروزه رسانه‌ها به خصوص خبرنگاران نقش موثری در از بین بردن شایعات دارند. و آگاه سازی از مهمترین وظایف خبرنگاران محسوب می‌شود. اگر در یک جامعه‌ای پویایی و نشاط وجود داشته باشد بدون شک این پویایی و نشاط مرهون اطلاع‌رسانی دقیق خبرنگاران می‌باشد. امروزه بیشتر کشورهای توسعه یافته پایه و اساس پیشرفت خود را از ارتباطات صحیح بخصوص اطلاع‌رسانی از طریق رسانه‌های خبری دارند.

تلنگر را نقد غیرمنصفانه می‌دانند
سمیرا معارفی: خبرنگاری شغلی مقدس بوده و از قداست خاصی برخوردار است پس نباید آن را دست‌کم گرفت و می‌طلبد خبرنگاران صادقانه، آگاهانه و هوشیارانه از تمام ابعاد و زوایا به واکاوی مسائل و مشکلات موجود و جاری در جامعه بپردازند. خبرنگاران چشمان بیدار جامعه هستند پس باید پل ارتباطی بین اقشار مختلف چامعه و مسئولان باشند و با خبررسانی و اطلاع‌رسانی به موقع ضمن بیان واقعیات و مشکلات موجود در جامعه، هرازچند گاهی به مسئولان تلنگری بزنند، هر چند این تلنگر فردی که خواب است را بیدار می‌کند اما کسی که خود را به خواب زده هرگز! جای تأسف دارد که برخی مدیران این تلنگر را نقد غیرمنصفانه تلقی می‌کنند. جالب‌تر اینکه گاهی مقامات بالادست مدیران را برای مصاحبه و انتشار دردهای جامعه توبیخ می‌کنند که این نکته جای بسی تأمل دارد که چرا یک مدیر نباید آزادانه به بیان مسائل و مشکلات بپردازند؟ مگر نه اینکه افراد وقتی می‌توانند درست عمل کنند و تصمیم بگیرند که آگاه باشند. هیچکس در حرکت در مسیر مه آلود به مقصد نمی‌رسد.
اطلاع‌رسانی به مردم ممکن است امیدواری را به مردم هدیه کند یا آگاهی از مسأله‌ای که بیخ گوششان رخ می‌دهد و آنان در بی‌خبری بسر می‌برند. مسئولان بهتر است واقع بینانه به مسأله اطلاع‌رسانی بنگرند و از ارائه آسیب‌های موجود و آمارها نهراسند.
خبرنگاران هم باید دایره دید خود را افزایش دهند و تنها به شعاع کوچکی بسنده نکنند، یک موضوع را باید از تمام ابعاد مورد بررسی و کنکاش قرار داد. قضاوت یک‌جانبه گاهی منجر به وقوع اتفاقات ناخوشایندی می‌شود. امیدوارم خبرنگارانی باشیم با شعاع دید وسیع و دغدغه‌هایی گره‌گشا و رسالتمان در بحبوحه ارسال اخبار فراموش نکرده و آن را فدای دغدغه نوع اخبار (پوششی، مصاحبه، دریافتی) نکنیم!

همدل باشيم
نصرا... طاقتي‌احسن: خبرنگاری در همدان دنیای غریبی دارد. همکاری در آن ضعیف است.گاهي احساس مي‌كنم چیزی به نام همکاری وجود ندارد. به امید همدست بودن خبرنگاران و همکاران مطبوعاتی.

خبرنگاری شغل نیست
فتانه ازانی: مسئولیت خبرنگار بسیار سنگین است. بنابرین باید هوشیاری و تیزهوشی فراوانی داشته باشند تا حقایق را صادقانه اطلاع‌رسانی کنند. خبرنگاران همواره دنبال وحدت در جامعه هستند. آنها با رسالت خود از آرمان‌های کشور دفاع می‌کنند دانش و ذوق نوشتن از هنرها یا شرط‌های یک خبرنگار موفق است چون خبرنگاری شغل نیست، بلکه ذوق استعداد و توان است که باید آن را به کار گرفت تا در خبرنگاری به صورت شفاف و صادقانه عمل کرد. رعایت و صداقت در گفتار و نوشتار توسط خبرنگار بر جلب رضایت مردم و مسئولان می‌افزاید. خبرنگاری شغل شرافتمندانه‌ای است که رسالت بزرگی را بردوش خبرنگاران می‌گذارد این گروه که تمام همنشان ارتقای اطلاعات در جوامع است نمی‌گذارند جامعه در بی‌خبری بماند و با رشد و آگاهی مردم باعث تسریع حرکت قافله انسانی به سوی قله‌های دانش و علم و در نتیجه پیشرفت و سعادت می‌شود.

 درد مردم را داریم
محمود فارسی: خبرنگاری شغلی است که توی تعریف نمی‌گنجد، سختی‌ها و مشکلات خاص خود را دارد، یعنی از خودگذشتگی و رسیدگی به مسائل و مشکلات مردم. یعنی داشتن دغدغه رفع معضلات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... و برای این امر به صورت شبانه روز و 7 روز هفته بدون تعطیلی و استراحت تلاش کردن و با حداقل امکانات رفاهی روزگار گذراندن. البته نباید از حلاوت و شیرینی این کار مقدس غافل شد؛ وقتی مشکلی از جامعه یا خانواده‌ای به واسطه انتشار خبر و گزارش توسط رسانه‌ها حل میشود و لبخند رضایت به لب خبرنگار می‌نشیند به طوری که انگار مشکل خود او بوده است؛ چراکه خبرنگار درد مردم را دارد. خاطرات فراوانی در طول مدت کوتاه فعالیت خبری خود دارم اما موضوعی که به آن افتخار می‌کنم و همیشه با یادآوری آن لبخند به لبم می‌نشیند ماجرای بازگشت کتاب خطی قانون بوعلی‌سینا است که از موزه به سرقت رفته بود. با انتشار خبر مربوط به این موضوع و پیگیری‌های بعدی سبب شد سارقان نتوانند کتاب را از مرز خارج کنند و پس از گذشت 10 روز از زمان انتشار خبر سارقان با وجود اینکه کتاب خطی قانون را فروخته بودند و فرد خریدار نیز قصد داشت آنرا از کشور خارج کند؛ آنها مستأصل شده و نتوانستند کاری از پیش ببرند و موج رسانه‌ای سبب شد مالخرها نتوانند قانون را از مرز خارج کنند و کتاب به دست سارق اول بازگردانده شود و او نیز قانون را بر بام آرامگاه رها کرده بود و چند روز بعد نیز همه آنها شناسایی و گرفتار قانون شدند. با بیان این خاطره از مسئولان محترم نیز درخواستی داشتم؛ خبرنگاران را امین خود بدانند و اطمینان داشته باشند چنانچه گزارشی منتشر میشود در راستای رفع نواقع و بهبود وضعیت موجود می‌باشد.
دست در دست هم دهیم به مهر / میهن خویش را کنیم آباد

واژه ای تکراری
مصطفی شیرمحمدی: روزخبرنگار واژه‌ای تکراری که هر سال دور هم جمع میشویم تا کلکسیونی از حواشی را بیننده باشیم. مشخصاً نمی‌توان روی یک نقطه دست گذاشت. روز خبرنگار یک نقطه‌چین مارپیچ است که گاهی بر مدار و گاهی خارج از آن است. سال 82 برادر من "روح‌ا... شیرمحمدی" که خبرنگار عکاس و مدیرمسئول بود و قدیمی‌ها اورا می‌شناسند، مدیران فعلی استان هم می‌شناسند اما هیچ روز خبرنگاری را بیاد ندارم که نامی از او آمده باشد.
این یک مثال است که بیان آن هم از زبان من مناسب نیست.
اما.... روز خبرنگار یک عنوان سمبلیک است که آمده است تا بگذرد... این نیز بگذرد

خوابِ خوش
ندا رستمي: سلاحم را برمي‌دارم؛ هر صبح، هر شب. کوله‌ام را می‌اندازم روی دوشم و می‌روم؛ به كجا و چگونه با خداست.
خدايا سودايي در سر دارم كه نمي‌دانم چه بايد كرد؛ اينكه قرار است امروز هم آگاهي بدهم به مردم اين سرزمين كه خود آگاه‌ترند و من كاري بس دشوارتر پيش رو دارم. مي‌خواهم حرمت نگهدارم تا انديشه‌ام كج‌فهم نشود. پس بايد مراقب چشم و دلم باشم. شايد انگشت شمار افرادي باشند كه شرایط پر از التهاب ما را درك كنند؛ روزگارهايي كه در زندگي‌مان فرازونشيب و جزرومد‌هاي بسيار دارد.
هوا سرشار از زيبايي‌هاست و من در اين هوا نفس مي كشم و انگار تکثیر شده‌ام. چشمانم را مي‌بندم و دوباره که چشم می‌گشایم آسمان پرستاره است و ظلمت بی‌انتها...
ما هم انسان هستيم ولي مي‌گويند حواسمان آرام‌تر و کنجکاوتر است نسبت به اتفاقات زندگي. همیشه در جستجوی رویدادها هستيم؛ چه خوب چه بد كه دلمان گاهي شاد و گاهي هم به درد مي‌آيد. بماند كه گاهي يك اتفاق خوب هم مي‌تواند كام آدمي را تلخ كند...
ما را نبض تپنده تاریخ و روح پرسشگر بشر هم هم مي‌نامند؛ اما در آخر هم فقط مي‌نويسيم و مي‌نويسم تا تنها شايد برای روزی که تیتر می‌شویم...!
در هر حال سوگند خورده‌ايم به قلم تا با هجی هزار باره آیه‌های صبر از ناگفته‌ها و گفته‌ها بگوييم. دوست دارم با باوري درست‌تر خوب‌تر ببينم، امیدوارانه‌تر راه بروم تا شايد مشكلي را از روي زمين بردارم. حرف‌هاي نوتر كه از دل برآيد يعني سخن مردم؛ البته حرف‌هایی که دیگر نه دل‌ها را خوش می‌کند و نه گرم.
نگرانمان نباشيد؛ لحظه‌هايمان گيج شده‌اند، اما حالمان خوب است؛ اين روزها هم مي‌گذرد و گذشته است...
هر آنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خواهد خورد، برگ دیگری از درخت زمان بر زمین می‌افتاد.
هفته‌اي ديگر دیگر به كام خبرنگار می‌گذرد...؛ اما با خودمان بيايم قرار خواب خوشي را بگذاريم.
صاحبان قلم و اندیشه، روزتان خجسته باد.

دوره تخصصی
زهره‌وند(کیمیاگر مخبر): گلایه خیلی از همکارارو شنیدم که میگن هر کی سرشو انداخته پایین اومده شده خبرنگار، به نظرم رشته تخصصی افراد منافاتی با کار خبر نداره ولی ای کاش می‌شد هر کسی می‌خواست وارد این کار بشه مکلف می‌شد یه دوره تخصصی بگذرونه. هم از نظر آشنایی آکادمیک و تخصصی خبر هم اخلاق کار در رسانه. دیگه اینکه تا جایی‌که می‌شه رابطه مالی خبرنگار با روابط عمومی‌ها کم بشه به نظرم در شأن خبرنگار نیست.

*********

بر سنگ قبر خبرنگاران چه خواهند نوشت؟
آه ای یقینِ گمشده، ای ماهیِ گریز

*شکیبا
 در این روزگار، در مواجهه با مشکلات ریز و درشتی که در همه عمر یقه انسان را می‌گیرند، آدم‌ها چند دسته‌اند. یک دسته عقل معاش دارند، مو را از ماست می‌کشند و با جدول ضرب زندگی می‌کنند. از نظر اینان در هر عمل و قبل از آن، باید فایده و هزینه مقایسه شود و کاری که هزینه‌ای بیش از فایده داشته باشد عقلا محکوم است. این گروه، انسان‌های خوشبختی هستند. با اصول خود زندگی می‌کنند و پس از سال‌ها وقتی آفتابشان به لب بام رسید و وقت سر کشیدن ریغ رحمت شد، به عقب که نگاه کنند، روی نمودار و با اصول علم آمار، آدم‌های پیروزی هستند. بر سنگ قبرشان می‌نویسند پدر یا مادری زحمتکش که عمری تلاش کرد و آنطور عقل معاش قدرتمندی داشت که در آن دنیا آدام اسمیت- اقتصاددان برجسته- به استقبالش خواهد رفت و به او مرحبا خواهد گفت.
دسته دوم، برخلاف دسته اول، به مثابه سخن حکیمانه حافظ شیراز، در عیش کوش و مستی، زندگی می‌کنند. این افراد هم در مجموع انسان‌هایی خوشبخت هستند. در عمر هدفی جز خوشی ندارند و برای رسیدن به این غایت زندگی می‌کنند. سرخوشی و عیش مدام از اینان گروهی می‌سازد که خیام وار، نه جنگ، که به مشکلات می‌خندند.
 این دسته حتی از گروه نخست هم خوشبخت‌تر زندگی می‌کنند و در نهایت با دلی خوش به سوی جایگاه ابدی رهسپارند و هر چند ممکن است در زندگی- چون بی‌توجه به مادیات هر چه کسب کرده‌اند را برای آرامش خود و خانواده‌شان خرج کرده‌اند- توشه دندانگیری برای وراث نگذاشته باشند اما در عوض از این عمر کوتاه بهره‌ها برده‌اند و گلایه بازماندگان هم که شاید بگویند خدابیامرز هیچ برایمان نگذاشت هم تأثیری در ایدئولوژیِ "خیامیستی" آنها ندارد.
در مقابل این دو گروه اما، افراد دیگری هم هستند که خبرنگاران را ناگزیر باید از این افراد دانست. کسانی که در بین این همه شغل، کاری را برای خود انتخاب کردند که یگانه است و دشوار. انتخاب خبرنگاری به عنوان شغل البته که برای خیلی‌ها از سر اجبار یا ناچاری یا حتی شانس و تصادف بوده است. اما آغاز این حرفه به هر دلیل هم بوده باشد، ادامه دادن آن جز با عشق ممکن نیست.
چه بسیار افرادی که روزی به هر دلیل وارد این کار شده‌اند و اما بعد، فرار را به قرار ترجیح داده‌اند. حق هم دارند. در این راه اگر مستقل باشی و با کسی نبندی و شغل دوم و سوم هم نداشته باشی، برای اجاره خانه و میوه شب عید و مسافرت 5 سال یکبارت هم مانده‌ای. این چنین مشکلات اما باور کنید تنها قسمت کوچکی از اصل ماجرا هستند. خبرنگاری ناگزیر است از رویارویی با مسئولان و نقد آنها و مگر می‌شود خبرنگار بود و نقد نکرد. از طرفی مسئولان انتظار دارند خدمات آنها هم به گوش مردم برسد و در مقابل مردم هم حرف‌هایشان به گوش آنها برسد. در این اگر هر گروه چیزی بگویند و در مقابل اصول و آرمانهای خبرنگار هم چیز دیگری، کار از همیشه سخت‌تر می‌شود. مانند عاشقی که زجر می‌کشد اما بازهم عاشق است و برای اصلاح امور- تا آنجا که توان دارد و به او مربوط است- کار می‌کند. که اگر گروه اول عاقل بودند و گروه دوم عاشق، گروه سوم عاشقانی هستند که باید برای عقلانی کردن همه چیز کار کنند و این دوگانگی تا آخر عمر خبرنگار را رها نمی‌کند.
در این بین اما دردهای دیگری هم وجود دارد که زخم آن بیش از هر درد دیگری، تا لحظه‌ای که قرار است زیر نیم متر خاک قرارت دهند، می‌آزارد و آن هم زخم‌هایی است که از رفیق و همکار می‌خوری. خبرنگار اصولاً موجود تنهایی است و جز نوشتن رفیقی ندارد اما همکارانی وجود دارند که در همه مشکلاتِ این شغل و سختی‌هایش همدرد هستند اما دریغا که خیلی وقت‌ها اینطور نیست.
هر کس سر در جیب گریبان خود فرو برده و مشغول کار خود است و فقط زمانی سر بلند می‌کند و همکارانش را می‌بیند که زخم زبان بزند. در این وضعیت نه اتحادی وجود دارد و نه حمایتی از هم و شگفتا که مگر می‌شود همدرد باشیم و به جای پشت هم بودن، یکدیگر را گم کنیم و فراموش کنیم و بیش از آن، همکار و رفیقمان را بکوبیم. مثال‌ها آنقدر زیادند که نیازی به گفتن نیست.
 هیچکس منکر این نیست که همه خبرنگاران با یکدیگر می‌توانند و حتی باید اختلاف عقیده و سلیقه داشته باشند. یکی می‌تواند اصلاح‌طلب باشد و یکی اصولگرا. یکی می‌تواند آبی باشد و یکی قرمز. یکی می‌تواند در روزنامه کار کند و یکی در خبرگزاری و یکی روابط عمومی. اما اینها فرعیات ماجرا هستند. اصل ماجرا همان همکار بودن و رفاقت است و خواهر و برادری و با هم بودن و پشت هم بودن و خیلی چیزهای دیگر که خیلی وقت است فراموششان کرده‌ایم و حالا در این وضعیت باید یک سال دیگر خبرنگاری را جشن بگیریم: شغل عاشقانی که برای عقل تلاش می‌کنند. گاهی امیدوار.خیلی وقت‌ها مایوس.
* نام مستعار

********

با هم بودن‌‌‌ها ما را بزرگ می‌کند

 معصومه علیزاده: دوباره با گذر از روزهای تلخ و شیرین با تجربیات متنوع خاص حرفه‌مان، به داغ‎ترین روزهای سال کاری یعنی از خبرنگاری و رسانه‌نگاری نوشتن رسیدیم، اگرچه هرچه بیشتر می‌گذرد بیشتر می‌فهمم که این شغل نوشتنی نیست و تنها زندگی کردن است.
امسال در گرماگرم هیجانات هفته خبرنگار، پیش از هر چیز خود را مخاطب چند پرسش قرار می‌دهم؛ چقدر خوب دیدم، تحقیق کردم، پرسیدم، درست نشان دادم، چه میزان جلوتر از مخاطبان بودم و چقدر برای شناخت دادن، شناخت گرفتن و اصلاح امور نارسایی‌های جامعه و بیشتر آموختن، تلاش کردم. در حالی که شاید بهانه‌هایمان برای خوشحالی با گلایه‌های فروخفته در سینه برابری می‌کند؛ از خود می‌پرسم، "زمان گله و شکایت از مشکلات و سختی‌های راه چه زمانیست؟".
با مرور رویدادهای تلخ و شیرین سالی که گذشت افتخار می‌کنم که تعداد زیادی از نسل جدیدی که با بهره‌گیری از تجربیات بزرگترهایمان سال‎های قبل وارد عرصه رسانه استان شدند هم‌اکنون به درصد خوبی از پختگی و توانمندی رسیدند که می‌توان با افتخار سر را بلند کرد و به همکارای با آنان بالید. آنچه مشخص است در سالی که گذشت در میان افزایش غیر قابل وصف تعداد خبرنگاران استان که باید چاره‌ای برای آن اندیشید، حضور در دنیای مجازی در تقویت اجتماع حقیقی‌مان موثر بود و به لطف افزایش مشارکت جمعی در برنامه‌ها، اکنون خانه مطبوعاتی متشکل از همکارانی توانمند داریم که تمام تلاش خود را برای بالا بردن جایگاه رسانه، پالایش افراد فعال در رسانه و اصلاح نارسایی‎ها در اذهان عمومی به کار می‌گیرند که صد البته خوشحال‌تر می‌شویم که اعضای خانه با پرهیز از تک‌روی‎ها به بهره‎گیری از نظرات جمعی بیشتر توجه کنند.  امسال دوست دارم بیش از گذشته به بزرگی کارمان فکر کنیم و به این موضوع تمرکز کنیم که این با هم بودن‌ها به ما اضافه می‌کند و با از یکدیگر کم شدن‎ها چیزهای زیادی را از دست می‌دهیم. بیایید به گونه‌ای عمل کنیم که اصناف دیگر، وحدت و اتحاد ما را الگوی خود قرار دهند؛ زیرا در غیر این صورت، دستیابی به جایگاه واقعی به ذهنمان خطور نمی‌کند.
از یاد نبریم که پافشاری و پیگیری مطالباتمان، تشکیل کارگروه رسانه استان را موجب شد؛ اگرچه هنوز چشم انتظار دستاوردهای آن هستیم تا به این باور برسیم که این کارگروه نه اقدامی نمادین بلکه روزنه امیدی برای گذر از مشکلات رسانه‌ای است.  در سالی که گذشت اتفاقاتی همچون رعایت نشدن شأن و رفتار شایسته و بایسته منتخبان رسانه‌ها در جلسات، نگاه ابزاری به رسانه، ارسال فاکتورهایی با رقم غیرمعمول به دفاتر روابط عمومی‌ها، نگاه گزینشی روابط عمومی‌ها به رسانه‌ها و بی‌توجهی به ارزش وقت خبرنگار رسانه و دعوت از آنان در جلسات فاقد ارزش خبری، قضاوت‌ها‌ی عجولانه، تندروی‎ها و کندروی‌ها، اختلافات ریشه‌دار بین همکاران، تضعیف همکاران رسانه‌ای توسط مسئولان ارشد استان و تلاش برای سرکوب برخی درخواست‌ها و بی‌حرمتی به نمایندگان رسانه‌ها در جلسات به عنوان موضوعاتی تکراری؛ بسیار آزاردهنده بود.
در این میان، ترس همیشگی‌مان از این است که رسانه ابزاری شود برای حضور افراد فرصت‌طلب در کادر اداری استان، قلم زدن به نفع فردی یا گروهی با در نظر گرفتن اهدافی خاص، نردبانی شود برای افراد فاقد صلاحیت لازم و عرصه‌ای برای جولان قلم به دستانی شبه خبرنگار.
یکی از شاخص‌های خوشبختی؛ داشتن رضایت شغلیست و چه چیزی بالاتر از اینکه با افتخار بگوییم «لذتی که در خبرنگار بودن هست حتی در مدیر بودن نیست». ما به کارمان عشق می‌ورزیم و تمام هدف‌مان این است که موضوعات را در قالبی همه‌پسند و همه‌فهم ارائه دهیم و نگرش حرفه‌ای برای طراحی یک خبر داشته باشیم؛ یعنی ساده بنویسیم و سریع خبر را به مخاطبان برسانیم.  ناگفته پیداست که علاقه، کنجکاوی و دغدغه و نه مسائل مالی و یافتن شغل، ما را به این وادی کشاند چراکه اگر اینطور بود موقعیت‌های شغلی دیگر و راه‌های بهتری برای کسب منفعت مالی وجود داشت اما مسئولان رسانه نیز باید بدانند که نسل امروز خبری با برخورداری از تشکیلاتی توانمند برای احقاق حقوق خود و در راستای اعمال قانون در برابر بی‌عدالتی‌های برخی کارگزاران رسانه خواهد ایستاد. با وجود تمام مشکلات پیش رو، همچنان امید داریم که برای ارائه خدمات بهتر و با کیفیت‌تر شاهد تعامل هر چه بیشتر مجموعه‌های مدیریتی استان با اصحاب رسانه باشیم.
 ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید/ هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

*******

سنگ صبورند اما خود سنگ صبور ندارند

 طاهره شهابی: خبرنگار در طول فعالیتش با خاطرات تلخ و شیرینی مواجه می‌شود که با این تلخی‌ها و شیرینی‌ها زندگی می‌کند. برای بنده هم مثل دیگر دوستان خبرنگار در طول سال‌های فعالیتم اتفاقات تلخ و شیرینی افتاده که گاها با اتفاقات تلخ که برای مردم رخ داده اشک ریخته‌ام و با شادی‌های آنها شاد...
خبرنگاران از نیروهای زحمتکشی هستند که در سخت‌ترین شرایط در عرصه اطلاع‌رسانی تلاش و فعالیت می‌کنند. من همیشه گفتم که خبرنگاران سنگ صبور جامعه‌اند اما خودشون سنگ صبور ندارند و در اصل خود خبرنگارا سنگ صبور همدیگرن.
خبرنگاری هنر و شغلی پویا و زنده‌ای است و فعالیت در این حرفه عشق و علاقه می‌خواهد و علی‌رغم جذابیتی که این هنر دارد متأسفانه فعالان این عرصه گاهی اوقات با نامهربانی‌هایی مواجه‌اند و خبرنگاران صرفاً به دلیل عشق و علاقه در این حرفه مشغول هستند.
پویایی و سرزنده بودن رسانه‌ها و خبرنگاران، شاخص نشاط جامعه است و در مقابل می‌توان گفت سکوت، رکود و خمودگی مطبوعات خود دلیلی بر بن‌بست حرکت جامعه به حساب می‌آید.
با توجه به اینکه خبرنگاری به عنوان یک شغل سخت عنوان شده اما متأسفانه در جامعه ما خبرنگاران جایگاه واقعی خود را هنوز ندارند و با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می‌کنند.
خبرنگار در قبال مردم و کشور همانند نبض ملت عمل می‌کند یعنی در برابر هر نارسایی و بیماری و تهدیدی که پیکره عظیم اجتماع را در معرض آسیب قرار دهد، هوشیار است و به محض درک خطر و مشاهده علائم بیماری، بلافاصله شروع به تپش می‌کند و با هوشیاری تمام جامعه را از تهدید و آسیب‌ها آگاه می‌سازد.
متأسفانه سطح درآمد خبرنگاران نسبت به دیگر مشاغل به شدت پایین‌تر است؛ که این مسأله در روند زندگی خانوادگی و کار خبری آنها تأثیر نامطلوبی می‌گذارد. و از همه مهمتر عدم امنیت شغلی دغدغه‌ای است که فعالان عرصه خبر چندین سال است که دارند که البته اخیراً توجهاتی در این زمینه شده که انتظار داریم این دغدغه‌ها با همدلی و کمک دولت رفع شود و می‌طلبد در این زمینه متولیان امر ازجمله وزارت ارشاد به سمت ترمیم معیشتی خبرنگاران حرکت کند؛ چراکه وضعیت موجود در شأن خبرنگاران نیست.
شاید این شغل برای آنهایی که از بیرون به نظاره نشسته‌اند شغلی جذاب باشد اما باید درون گود باشی تا مشکلات را ببینی که خبرنگاری از سخت‌ترین و پرمخاطره‌ترین مشاغل است و اینها البته نفی‌کننده جایگاه بلند خبرنگاران نیست.
 17 مردادماه هم بهانه‌ای است برای این که این قشر یک روز از سال هم که شده از خود و مشکلات خویش بنویسد.
شاید مهمترین مشکل که بسیار بیش از تنگناهای معیشتی آزاردهنده است، ترش‌رویی و بی‌اعتنایی برخی مدیران در پاسخگویی به پرسش‌هاست؛ خصوصاً اگر درباره مشکلات حوزه مدیریتی و ناکارآمدی در فلان اداره و سازمان باشد. این جاست که برخی مدیران از زیر بار وظیفه حتمی خود که همانا پاسخگویی به نمایندگان افکار عمومی است، طفره می‌روند و به سماجت و جسارت خبرنگاران نیز اهمیتی نمی‌دهند. به هر حال سیر برخوردها باعث کاهش منزلت رسانه‌ها و ناامن شدن شغل خبرنگاری در جامعه ما می‌شود و بی‌تردید هیچکس از تضعیف رسانه‌ها و کاهش منزلت آنان سود نخواهد برد.
در طول سال فقط یک روز خبرنگار به مسائل و مشکلات خود می‌پردازد و آنهم در 17 مرداد است که درد و دل‌های خود را با مسئولان و مردم در میان می‌گذارند، چه خوب است که حداقل در این روز مسئولان به درد و دل این قشر توجه کنند و نسبت به رفع مشکلات آنها اقدام نمایند.

*********

چوپان دروغگو یا کلاغ خبرچین؟!

 فرشته‌اکبری: اشتباه نگیرید؛ من نه چوپان دروغگو و نه یک کلاغ خبرچینم، من کمی تا قسمتی خبرنگارم. بس که حرف و حدیث و کلمه و جمله از هم سبقت می‌گیرند تا روی کاغذ بنشینند نمی‌دانم از کجا شروع کنم و به کجا برسم، شاید هم خیلی حرف‌ها فراموش شود، اما از همین ابتدا بگویم که خبرنگار گوری ندارد که کفنی داشته باشد و اگر هم حرفی می‌زند حرف دلی است که نگه داشتنش کمی سخت است و گفتم که گفته باشم کاغذ را خطکشی کردم تا کلمات به این سو و آن سو، به بالا و پایین نلغزد و دلی از ناراحتی نلرزد و نگارنده از عواقب پس از آن نترسد.
خبرنگار در طول سال ناچار است زبانش را پلمب کند و کاغذی روی آن بچسباند که تا اطلاع ثانوی تعطیل است اما اگر در تقویم ما روزی به نام روز خبرنگار ثبت شده و تنها 24 ساعت وقت دارد تا از خودش بگوید و دغدغه‌هایی که در ذهن دارد، انتظار فک پلمب دارد تا کمی درددل کند. هفته‌ای یکبار بالا و پایین می‌رویم و زمین و زمان را بهم می‌دوزیم که خبرنگاریم، امنیت شغلی نداریم، بیمه نداریم، حقوق کافی نداریم و دردهایی از این قبیل که شاید دردی مشترک با برخی دیگر از اقشار جامعه باشد اما چون حق و حقوق خبرنگاران هم به نوعی تحریم شده و عشق، ترس، اضطراب، سختی و دوندگی یک سوی میز نشسته و از قضا خبرنگار هم همان طرف میز قرار گرفته، خودش باید با خودش توافق کند و از پس سختی‌ها و مشکلات به هر زحمتی که شده برآید و اگر هم نخواست و نتوانست، عطای میز مذکور را به لقایش ببخشد؛ همین‌ها هم دلایلی است که می‌گذریم از روایت سختی‌های کار خبرنگار که کش می‌آید و در مسیر رها می‌شود و از طریق قانون جاذبه دوباره به سمت خودش برمی‌گردد. گاهی خوراک ذهن و دغدغه خبرنگار، پول و بیمه و امنیت شغلی نیست و بی‌محبتی، توهین، تحقیر، ابر و باد و مه و خورشید و فلک ذهنش را آزار می‌دهد تا جایی که یا خبر را ببوسد و کنار بگذارد یا به عروسکی خیمه شب بازی تبدیل شود تا نانی به کف آرد و شاید به غفلت بخورد.
می‌دود، می‌جنگد، از در به بیرون پرتاب می‌شود و از پنجره داخل می‌شود تا بلکه سوالاتش پاسخی داشته باشد و یا درد دردمندی را به طبیبی برساند و شاید بتواند کمکی برای درمان همان دردها باشد اما محکوم می‌شود به دروغگویی و تبدیل می‌شود به یک عنصر ناامیدکننده.
وقتی از خیابان رد می‌شدم و می‌دیدم که یک خبرنگار دنبال کسی می‌دود تا یک سؤال بپرسد و از قضا همه از جواب دادن طفره می‌روند، دلیلش را نمی‌دانستم شاید مردم از چشم‌های دوربین خجالت می‌کشیدند و میکروفون خیلی ترسناک بود اما امروز فهمیدم که خجالتی بودن بخشی از ماجرا است و بی‌اعتمادی بخش دیگر.
زیاد شنیده‌ام که مردم می‌گویند: ما که می‌دانیم پخش نمی‌شود، می‌دانیم که منعکس نمی‌شود پس چرا خیالی خام داشته باشیم که حرفمان به جایی نمی‌رسد و یا داغ دل سانسور می‌شود و تنها "ب"بسم‌ا... می‌ماند از حرف‌ها.
این درست برعکس حرف‌هایی است که از برخی‌ها می‌شنویم، همان‌هایی که تعریف و تمجید می‌کنند و یک لحظه در قهقهرای غرق شدن در تمجیدها کلمه‌ای می‌گویند که...؛ پشیمان می‌شوند و تذکر می‌دهند: فلانی(خبرنگار) این قسمت از حرف‌ها را فاکتور بگیر و هزاران بهانه و توجیه که در نهایت تو هم ناچار می‌شوی خودت را توجیه کنی و البته چاره‌ای هم نداری. برخی هم چشم بسته غیب می‌گویند و وقتی به گوش مردم رسید پشیمان می‌شوند و تکذیب می‌کنند و تخریب.
امان از روزی که پشیمانی آنها دامان رسانه را می‌گیرد و همان برخی‌ها می‌گویند: من چنین حرفی را نزدم و دروغ است و مهر بی‌اعتمادی به رسانه در ذهن مخاطب حک می‌شود. جالب این است که همین‌ها هستند که وقتی در سخنرانی‌ها سخنانشان گل می‌کند بارها تأکید دارند که باید از خبرنگاران حمایت شود و رسانه پل ارتباطی بین مردم و رسانه است و باید آزادی بیان داشته باشد و...؛ اینها حکایت حمایتی است که بوی تخریب دارد و پلی که شکسته است.
برخی به اینکه خبرنگار را یک وسیله بدانند و حرف‌های دلخواه را همچون پتکی بر سرش بکوبند عادت دارند و اگر برداشت و تحلیل و یا بیان واقعیتی مطرح شد خبرنگار را غرض‌ورز، فریبکار و منفعت‌طلب می‌دانند و با همین حرف و حدیث‌ها غولی از خبرنگار در ذهن مردم می‌سازند که نمی‌توان به او اعتماد کرد. همین جاست که خط فاصله بین شعار و عمل مشخص می‌شود و کسانی که دم از حمایت می‌زنند اهانت را چاشنی کار می‌کنند و خبرنگار قربانی ماجرا می‌شود؛ البته این را نیز نباید نادیده گرفت که موج ملایم غرض‌ورزی در ذهن برخی افراد به ظاهر خبرنگار موج می‌زند و نقش آفرینی آنها در تغییر اذهان و افکار نسبت به وظیفه و یا شغل خبرنگار صد البته تأثیرگذار است.
داستان ادامه دارد و مردم همچنان خبرنگار را یک دروغگو می‌دانند و اعتمادی هم به او ندارند، گاهی خسته می‌شوند از تأیید یکی و تکذیب دیگری، از خبرهایی که هر روز رنگ عوض می‌کنند و همین خبرها حبابی می‌سازد که مردم در آن سرگردانند.
خبرنگار دیگر پل نیست و به جوی آبی تبدیل شده که وقتی به دو راهی می‌رسد، اگر سدی سر راه او بسازند مسیر خود را از راهی دیگر پیش می‌گیرد و یک طرفه به راه خود ادامه می‌دهد، گاهی آرام می‌رود و گاهی هم با طوفانی که به راه می‌افتد کمی اوج می‌گیرد و دوباره خاموش می‌شود.خبرنگار چوپان دروغگویی نیست که در ذهن برخی مردم نقش بسته، که بارها وعده‌ها و خبرهای بی‌پایه و اساس و دروغ به گوش مردم برساند و همین هم بهانه‌ای شود کسی به حرف‌هایش اعتمادی داشته باشد.
خبرنگار کلاغ خبرچینی نیست که می‌دود برای شایعه پراکنی تا نانی به جیب بزند و عده‌ای را به عرش برساند و عده‌ای دیگر را به فرش.
حرف بسیار است اما خبرنگار، خبرنگار است.

********

 

 


بازگشت
نظرات بینندگان :
نظر شما :
   
نام*
ایمیل* ایمیل محفوظ می باشد
نظر*
کد امنیتی*
کد امنیتی

 
 
 
گزارش گزارش ویژه یادداشت تحلیل سرمقاله ضمیمه(پیام_آدینه) دانلود
صفحه نخست آخرین اخبار درباره ما ارتباط با ما  پیوندها ویژه_نامه راهنما
نشر و نقل مطالب فقط با ذکر نام روزنامه همدان پیام بلامانع است.

 
روزنامه همدان پیام ( اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي، ورزشی )
صاحب امتياز و مدير مسئول: نصرت ا... طاقتي احسن  -  سردبير: يدا... طاقتي احسن
نشاني: همدان، خيابان شريعتي، ابتداي خيابان مهديه، ساختمان پيام
تلفن: 38264433 (081)  -  فکس: 38279013 (081)  -  سازمان نیازمندی: 38264400 (081)  - ايميل: info@hamedanpayam.com