حتی پس از پاره شدن قطعنامهدان حکام بینالمللی که ما را از زیر یوغ ارزانی نجات داد، اقتصاد ما همچنان در گوشه رینگ به مدیریت جهانی مشغول بود و حتی سفیر این مدیریت خود را به کانادا رسانده بود، که در بهت و حیرت همگان دولت پاکدستترین دولت جهان (دولت راستان) به سر آمد و سایه مهرانگیز و عطوفتآلود آن رخت مخصوص خود را بربست و دولت امید با کلید و در فضایی کاملاً دوستانه به حکام بینالمللی گفت: خودمانیم چرا قطعنامهدان خودتان را پاره میکنید و گول متخصصین داخلی ما را میخورید؟ بیایید تحریمها را کم کنید تا ما هم قطعنامهدان شما را ترمیم کنیم هر چه متخصصین داخلی دل نگرانانه هشدار دادند که ای بابا! دارند گولتان میزنند تا بعداً بگن «دیدی تحریمها را برداشتیم!! و تأکید کردند که ما این تحریمها را به صد پساتحریم نفروشیم!
اما از اینرو رئیسجمهور میگوید که تکانهای به تحریمها دادهایم در حد زلزله سیرچ و حتی سیل شمال، و ما داریم وارد مرحله پساتحریم میشویم، البته کارشناسان این باره زمانی را که فعلاً تکلیفمان خاموش است و پس و پیش میشویم را مرحله پیشاپسا تحریم مینامند.
نگارنده میگوید که نمیدانم چرا یاد دوران کودکی خودم میافتم که در یک زمین خاکی با بچهها فوتبال بازی میکردیم و پیرمردی توپ ما را پنچر میکرد تا اینکه یک روز توپ بادی چهل تیکه خریدیم و مشغول بازی شدیم که پیرمرد آمد ولی چاقو نداشت و در عوض سنگ بزرگی برداشت و بر عکس همه سنگهای بزرگی که علامت نزدن هستند زد روی توپ اما توپ نترکید (آن زمان توپه چینی نبود) و سنگ به طرف سر ایشان برگشت.